سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

برای مرگ عمر روز هایی متعددی نقل شده است ! ان هم با تردید برخی میگویند تاریخ ها تحریف هم شده است !
حالا برای چه ؟! الله اعلم !


کشته شدن عمر بر فرض که نه ربیع باشد اصلا " مهم نیست در مقایسه با اغاز امامت حضرت مهدی !


شیعیان مرتضی علی با بی شرمی نام فاطمه را کنار کشته شدن عمر میارند ! و به گمان خودشون جشن میگیرن !
برخی مجلس ها حدیث های جعلی رفع القم مینویسند و میگویند در این روز گناه نوشته نمیشود !  و کار را از  سر حد وقاحت  میگذرانند !
و بعد هر غلطی در برخی از این مراسم میکنند !
 در سر در برخی از این مجالس بادکنک درست میکنند به شکل یکی از اعضای بدن عمر و بعد رویش مینویسند پاره شده و ..
و بعد کنار بادکنک نام یا زهرا دیده میشود !!
نمیدانی چقدر خلاقیت به خرج میدهند در فحش هایشان ! 
متاسفم برای من و تو که به دنبال اشکال گرفتن از این مجالسیم !
ما اشکال نباید بگیریم که اگر ان ها اشکال ها درست شود ! مجلس عید عمر کشون هم درست شود !
اصلا " از پایه این مجلس غلط است !  اصلا " جعلی است و ما کلا " نمیفهمیم کی گفته است این روز را برای کشته شدن عمر جشن بگیریم !
تازه ما اصلا " روز هایی که به نام کشته شدن عمر است را جشن نمیگیریم !
ما باید به ولایتی ها بفهمانیم شده است به زور که اصلا " این روز فقط اغاز ولایت امام زمان است ! فقط و فقط وفقط !
خرج های بسیار میکنند .. غذا های خوب میدهند خب مگر مرض دارید ! چرا برای اغاز ولایت امام زمان نمیدهید !
ان مهم تراست یا کشته شدن عمر؟!!
باید بفهمانیم گرفتن حتی یه جشن ساده برای این مقوله اشتباه و مقابل صریح حرف های رهبر است !
کاش بفهمیم که امثال ریگی ها معترفند به این که فیلم هایی از همین مجالس ما شیعیان برای جریح کردن اعضای گروهشان استفاده میکردند !




به گمانم دشمن خوب روزی انتخاب کرد برای این کار !  همزمان با اغاز ولایت امام زمان !
آری... در اغاز ولایت امام زمان شیعیانش همان هایی  ادعا یاری امام زمان را دارند دل این امام را خون میکنند !
و بعد انتظار ظهور داریم !
درد دارد...درد دارد ....درد دارد !


پ . ن: دوستان حضور شما در این مجالس مهر تایید نشود در شلوغی مجالسشان !



[ شنبه 92/10/21 ] [ 11:5 صبح ] [ پوریا ]

نظر

گاهی وقت ها غم تلنبار میشود روی دلت

انقدر سنگین میشود..


 که نمیتوانی به زندگی ادامه بدهی ..


اما زمانی میمیری ..


که امیدت را به خدا از دست بدهی !


اگر غم ها هیزم باشند .


امید به خدا همچون سنگ چخماق است

 


سنگ های چخماق را هر وقت بو کنی بوی اتش میدهند


اما باید انقدر آن  ها را به هم بزنی


و دل خوش کنی به جرقه های کوچک  در هیزم های سخت
تا شاید یک جرقه

 


همان جرقه کوچک ...
 به تو آتش را هدیه دهد ..

اتشی به گرمای از بین بردن غم هایت !


ان هایی که دلخوش نیستند به جرقه ها !

از اول محکومند به این که از سرما یخ بزنند..!



[ پنج شنبه 92/10/19 ] [ 12:25 عصر ] [ پوریا ]

نظر

هنوز  مدتی کوتاهی گذشته است !

هنوز چند وقتیست که نعمت عالمیان چشم هایش را بر این دنیا بسته است  !
و شاید از شرم زمین کمی کاسته شده است که بر زمینی که این فجایع رخ میدهد پیامبر نیست ..

 علی ,علی منشانه , همچون پدری دلسوز  بار دیگر یتیم نمیکند امت را !
بچه هایش را ترک نمیکند ....
حیدر پس از این که خط میزنند نامش را از ولایت بر مسلمین
ُسکوت میکند تا فرزندانش به جان هم نیفتند ...
از حق پدریش میگذرد تا فرزندانش در اسایش زندگی کنند ....

 چقدر حیدر با محبت است !  چه پدر دلسوزی است این حیدر ...

 واقعه غدیر با تمام اوج و عظمتش فراموش میشود !
فراموش که نه ! از یاد بیرون میشود .. !

 اما این فرزندان ناسپاس امت که روزی نعمت عالمیان را  در ایام بیماری متهم کرد ند به یاوه گویی !
پای فشاری میکنند در وقاحت !
در لجن گناه  فرو میروند .....  چشم هایشان را میبندد

 خانه ی میراث های  گرانبهای پیامبر برای خودشان را به اتش میکشند !
فراموش میکنند  کلام پدر دلسوزشان را ...انی تارک فیکم الثقلین 
اتش به مالشان میزنند !

ریسمان خصم بر دستان حیدری میبندند که کلی دلسوزی برایشان کرده !
کسی که پدر کل امت است ....

ماجرای در و دیوار را هم بگذار نگویم !...
حتی دست های گنه کار من هم شرم دارد از فشار دادن دکمه های کیبرد برای تایپ این واقعه شرمگین ..



چه حجتی تمام میکند  ان شب زهرا ...  دختر بهترین عالمیان ....
با حجتش طوفانی به پا کرد.....در شب نحس اسمان و زمین

ان زمان که گفت میدانید  که من دخت  پیامبرم؟!
و  ...
و....
تایید کردند دخت پیامبر است ... و اتش زدند خانه را ... و بعد هم که ماجرا را میدانی ...

شاید زهرا بعد ها دید .. که در عاشورا موقع قتل فرزندش  حسین .... قاتلانش میگفتند تو را می کشیم با این که میدانیم تو بر حقی ...





 ان  ها عادت کرده بودند به کشتن ادم خوب ها ...



[ یکشنبه 92/10/15 ] [ 12:32 عصر ] [ پوریا ]

نظر

 

صحبت های زیبایت را شنیدم , داشت به اخرش نزدیک میشد  میدانستم , مطلب زیبایی برای پایان , گفته های بی نظیرت داری اما ... 

 باید اعتراف کنم , حرف هایت زیبا نبود , !!!  


گفتی :خطابه اخری هم  عرض کنم خطاب  به مولایمان و صاحبان حضرت بقیه الله , ارواحنا فداه ...


تمام مجلس یک صدا صلوات فرستادند , و بلند شدند و دست بر سر گذاشتند 

نمیدانم چرا , ولی از طرز گفتنت اشک ها داشت سرازیر میشد , یغض گلو ها را میفشرد 

شروع کردی ...  با ارامش ...با بغض 

 

ای سید ما ای مولای ما 


صدای گریه ها کم کم به گوش میرسید 

 

ما انچه باید بکنیم , انجام میدیم , انچه هم باید گفت گفتیم و خواهیم گفت ..


صدایه گریه کمی بیشتر شده است , تو گفتی و نشنیدند , تو انجام دادی و ما انجام ندادیم 

 

من جان ناقابلی دارم 


صدای گریه بلند شد ,تو جانت ناقابل است , پس جان ما چیست ,؟؟ اگر جان تو ناقابل است , چرا ما  به جانمان اینقدر دل بستیم .. 

سکوت کرده ای تنها صدای گریه به گوش میرسد با ارامش خاص خود ادامه میدهی .. گویی باز هم باید اتش بگیریم 

 

جسم نا قصی دارم ..,


صدایت میلرزد ... 

اینبار گریه ها , خیلی بلند به گوش میرسند , گویی موج جمعیت از سوز حرفت اتش گرفت 

 

اندک ابرویی دارم که اینو هم خود شما به ما دادین 


چقدر راز و نیازت دلنشین است  , چقدر زیبا سخن میگویی با مولایت , چقدر با تواصع , اندکی از غرور های کاذب  ما , در حرف هایت نیست 

 

همه ی این ها را من کف دست گرفتم , در راه این انقلاب در را اسلام فدا خواهم کرد ,این ها هم نثار شما باشد


اری به واقع تو وظیفه ات را خوب انجام میدهی , ولی ماییم که غافلیم , غافل 

باز هم سکوت میکنی , شاید هضم حرف هایت کمی سخت است ... ادامه میدهی ..

 

سید ما , مولای ما , دعا کن برای ما .. 


و همه  جمعیت شاید در دل هایشان  میگفتند دعا کن برای ما , برای بصیرت ما , 

 

صاحب ما تویی , صاحب این کشور تویی , , صاحب این انقلاب تویی 


شاید میخواهی یاداوری کنی با کار هایمان  دل چه کسی را اتش زدیم , دل صاحبمان را , شاید میخواهی به ما دوباره یاداوری کنی نمک خوردیم و نمک دان شکستیم , شاید دوباره میخواهی یاداوری کنی صاحبمان کیست .

 

پشتیبان ما شما هستی ...  , ما این راه را ادامه خواهیم داد , ... با قدرت هم ادامه خواهیم داد , از این راه ما را با حمابت خود , با دعای خود , با توجه خود پشتیبانی بفرما 


و امید دادی , به صاحبی که پشتیبانمان است , بار دیگر یاداوری کردی چه پشتیبان محکمی داریم, بار دیگر , هدفمان را بازگو کردی , و چه دعا یی زیباتر از دعاهایی , که به زبان تو از مولایمان خواسته شود 

حال موج جمعیت , با چشمانی پر از اشک , با فکر هایی باز , شعار میدهند , خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست , نمیدانم چرا ولی رگ های منم مور مور میشد , شاید حس میکردم خونم اگر قرار باشد هدیه شود , محبوب ترین کس برای هدیه دادن تویی , خون های رگ گردنم نیز داشت شهادت میداد به ان شعار زیبا , اری اقای من , سید علی الخامنه ای ,خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست ....

 

اری باید اعتراف کنم , حرف هایت زیبا نبود , چیزی فراتر از زیبا بود , شاید میتوان گفت حرف هایت شبیه حرف های نایب امام زمان بود ..

 


پ.ن: حرف هایی که به صورت بلد نمایش داده شده حرف های رهبری است در حماسه نه دی 

پ.ن: حرف های اخر رهبر رادر گوشیم فایل صوتیش را دارم , سعی کردم حرف ها را کم و زیاد نکنم.

پ.ن: حستون رو بگین ..



[ دوشنبه 92/10/9 ] [ 7:35 عصر ] [ پوریا ]

نظر

چقدر پر ادعا هستند !

ادم ها را میگویم همین هایی که آرایه درست میکنند برای خودشان !

هر صفت نامربوطی را به خودشان نسبت میدهند و بعد استفاده ان صفت نا مربوط را برای اشیاء میگذارند تشخیص! ( توجه :  پانوشت 1)  ..

همه ی ادم ها پویندگی دارند ؟!

اگر پویندگی به معنی حرکت است  که ان ببر و شتر و شتر مرغ هم پویندگی دارد !
چرا تشخیص را گذاشته ای صفت ادمی ..

بیخیال ... نمیخواهم تو را درگیر صفت هایی کنم
که شاید اخرش  یک دو نقطه بکوبی جلوی حرف هایم و بنویسی تهمت بود ... یا شاید هم بنویسی
کافر همه را به کیش خود پندارد !


اری از خودم می گویم که پویندگی و حرکت , عقل و منطق , احساس و عشق از صفاتم نیست !

و من جلوی تمام تشخیص هایی که برای ماه و خورشید , گل و درخت , رود و دریا , و درخت و کوه  استفاده میکنند مینویسم تعریف از خود ..

و من نیستم مثال این همه تشخیص ..

درخت نفس میکشد من هم !

حیوانات دردنده , منظقشان از من بیشتر است , لابد خواهی نوشت منطق مخصوص ادمی است و حیوان ها غریزه دارند !

اما اگر غریزه هم باشد , غریزه ای او از منظق من که ازش بی بهره ام بیشتر است  !

 

و اما غم , اگر  به هر اشیاء تشخیص غم دادند ! من هستم ....

من از خدایم دورم در حالیکه نزدیک است به من ..
ومن زندگیم شده است , تکرار گناهانم !

هر روز برای خودم باز پخش میزنم و با لذت نه نگاهش میکنم بلکه تکرارش میکنم .. !
خودم هر روز یک باز پخش از سریال گناهانم را  بازی  میکنم ..


اری این روز ها  دلم کمی از صفاتی را میخواهد  که تشخیص دارد !

دلم میخواهد بگیرد دستم را !این جا ایهام دارد !
نه ایهام تناسب است , دلم میخواهد خدا دستم را بگیرد نه تشخیص .. شاید هم بگویی اصلا" ایهام نداشت !

روز هایی است گم شدم میان تشخیص های پر ادعا !

میخواهم دوباره بنویسم زندگیم را !

شاید از همین لحظه .. میخواهم تشخیص های واقعی برای خودم بسازم !

من گمشده ام میان این تشخیص های پر مدعا



پ.ن1:  تشخیص نوعی ارایه ادبی است ..



[ چهارشنبه 92/10/4 ] [ 12:19 عصر ] [ پوریا ]

نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه