کاش هنوز کودک بودیم !
بازی میکردیم
میان درختان میدویدیم..
غرق میشدیم لابه لای خنده های مستانه یمان ..
گل ها را بو میکردیم..
زیبایی ها را حس میکردیم ..
و به یکدیگر کودکانه عشق میورزیدیم ..
عشقی پاک ..
عشقی که در ان از هوس نامی نبود ..
عشقی که جنسیت در ان بی مورد ترین عبارت ممکن بود !
اری زمانی که کودک بودیم ..
عشقمان آسمانی بود ... آخر ما رنگ خدا داشتیم ..
[ شنبه 92/10/21 ] [ 1:2 عصر ] [ پوریا ]
من ماهم
و تو خورشید .
بی تو...... من هیچ ندارم !
[ شنبه 92/10/21 ] [ 12:59 عصر ] [ پوریا ]
باز هم بازی گرگم به هوا بود ...
و باز هم من پافشاری میکردم که نقش بد را بازی کنم ..
.
.
وقتی گرگ قرار است تو را در اغوش بکشد ..
ّبگذار دیگران فکر کنند که من نقش بد را انتخاب کردم
[ شنبه 92/10/21 ] [ 12:58 عصر ] [ پوریا ]
آدمی
لاف میزند به دنبال خوشبختی است
هیچ از خودت پرسیدی
چرا اینقدر هوس فوت کردن قاصدک داری؟!
تو خودت... خبر های خوش را پر پر میکنی..
پوریا نوشت : دلم میسوزد برای خودم.... خیلی وقت است خوشی را خود از خود گرفته ام
[ شنبه 92/10/21 ] [ 12:56 عصر ] [ پوریا ]
کاش آدمی در محبت مانند زنبور عسل بود !
زنبور عسل
بعد از کوچکترین آسیبی که به کسی میرساند
در جا جان میکند .. !
اززنبورهایی که با گل خو گرفته اند.. غیر این انتظاری نیست .جان میکند .. !
اززنبورهایی که با گل خو گرفته اند.. غیر این انتظاری نیست .
پوریا نوشت : زنبور عسل پس از نیش زدن جان میبازد ..
در ارایه های ادبی عاشق حسن تعلیلم که در ان حرف دل میتوان زد
[ شنبه 92/10/21 ] [ 12:54 عصر ] [ پوریا ]