سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

کاش هنوز کودک بودیم !


بازی میکردیم


میان درختان میدویدیم..


غرق میشدیم لابه لای خنده های مستانه یمان ..


گل ها را بو میکردیم..


زیبایی ها را حس میکردیم ..


و به یکدیگر کودکانه عشق میورزیدیم ..


عشقی پاک ..


عشقی که در ان از هوس نامی نبود ..


عشقی که جنسیت در ان بی مورد ترین عبارت ممکن بود !

 

اری زمانی که کودک بودیم ..


عشقمان آسمانی بود ... آخر ما رنگ خدا داشتیم ..




[ شنبه 92/10/21 ] [ 1:2 عصر ] [ پوریا ]

نظر

من ماهم


و تو خورشید .


بی تو...... من هیچ ندارم !




[ شنبه 92/10/21 ] [ 12:59 عصر ] [ پوریا ]

نظر

باز هم بازی گرگم به هوا بود ...


و باز هم من پافشاری میکردم که نقش بد را بازی کنم ..
.


.
وقتی گرگ قرار است تو را در اغوش بکشد ..



ّبگذار دیگران فکر کنند که من نقش بد را انتخاب کردم




[ شنبه 92/10/21 ] [ 12:58 عصر ] [ پوریا ]

نظر

آدمی


لاف میزند به دنبال خوشبختی است


هیچ از خودت پرسیدی


چرا اینقدر هوس فوت کردن قاصدک داری؟!


تو خودت... خبر های خوش را پر پر میکنی..

پوریا نوشت : دلم میسوزد برای خودم.... خیلی وقت است خوشی را خود از خود گرفته ام



[ شنبه 92/10/21 ] [ 12:56 عصر ] [ پوریا ]

نظر

کاش آدمی در محبت مانند زنبور عسل بود !

 


زنبور عسل

بعد از کوچکترین آسیبی که به کسی میرساند



 در جا جان میکند .. !


 

اززنبورهایی که با گل خو گرفته اند.. غیر این انتظاری نیست .جان میکند .. !



اززنبورهایی که با گل خو گرفته اند.. غیر این انتظاری نیست .



پوریا نوشت : زنبور عسل پس از نیش زدن جان میبازد ..

در ارایه های ادبی عاشق حسن تعلیلم که در ان حرف دل میتوان زد



[ شنبه 92/10/21 ] [ 12:54 عصر ] [ پوریا ]

نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه