بسم الله الرحمن الرحیم
تو از دیار عشقی
و آنکه عشق را بشناسد
میداند آن هایی که
سر از تن بیگناهان جدا میکنند
فقط نام تو را یاد گرفته اند
نه منش و رفتارت را .
نمیدانم تو را با کدام ویژگی ات بخوانم ؟!
صداقتت
که گمشده این روز های دنیای ماست
مهربانیت
که هنوز هم دنیای ما آن را خوب نیاموخته
-----------------------------------------
یا محمد تمام آموخته هایت
هنوز هم گمشده بشرند
انگاری که آموخته هایت چون مرهمی است درمان بخش
برای زخم های بشر
اما افسوس که این زخم ها
روز به روز بیشتر سر وا میکنند اما صاحبان زخم به دنبال مرهم نیستند .
----------------------------------------
در این شب عزیز
جملهایی شده است
آرامش بخش دلم
همین سلام های ساده:
صل الله علیک یا رسول الله .
سلام خدا بر تو ای رسول مهربانی ها .
سلام بر تو ای پیام آور آرامش جهان
سلام بر تو ای پدر دلسوز ما .
سلام بر تو ای رحمت جهانیان .
سلام بر تو ای اولین قاری کلام خدا .
سلام بر تو ای بزرگترین واسطه بین ما و خدا .
--------------------------------------------
یا پیامبر
این دل لبریز از عشق توست
یا اگر لبریز نباشد حداقل ذره ای از مرهم تو بر این دل زخم خورده افتاده
فرقی نمیکند که واژه ها را درست در کنار هم قرار بدهم یا نه
فرقی نمیکند که بتوانم نوشته ادبی بنویسم برایت یا خودمانی !
فقط میدانم
این دل با نام تو آرامش میگیرد
همچون دل عاشق با نام معشوق .
و میدانم که تو آنقدر مهربانی که در سختی های این دنیا و آن دنیا
نگاهت و شفاعتت مال من کوچکترین هم، باشد .
[ دوشنبه 94/10/7 ] [ 9:6 عصر ] [ پوریا ]
به نام خداوند عشق
تق ....
تق ....
تق....
- اون پنجره چرا صدا میده گلاب ؟!
- نمیدونم آقا جون ، الان میرم نگاه میکنم
قیژژژژژژ
-اینجا چیزی نیست آقا جون
- منم گلاب خانم .
- عه آقا عباس شمایید ؟!
-شیییش ... آقا جونت نفهمه ! آروم تر !
- گلاب چیه دم پنجره ؟!
-عععععع هیچی اقا جون ، پرندست ، الان براشون دونه میریزم ، هوا سرده ، غذا پیدا نمیکنن .
- باشه بابا جون ، کار خوبی میکنی .
- عباس آقا اینجا برا چی اومدین ؟!
- گلاب خانم دلم براتون تنگ شده بود .
-( اخم گلاب ) عباس آقا ما هنوز با هم محرم نیستیما !
- مگه من چی گفتم ؟! بیا برو شهر ببین شهریا ....
- عباس آقا ملت هر گناهی بخوان بکنن ما که نباید ...
- باشه بابا ، چرا صدات رو میبری بالا !
- گلاب با کی حرف میزنی ؟!
- با هیچکی آقا جون ، با پرنده ها !
- دختر جان با اون زبون نفهم ها حرف نزن ! پس فردا میگن دختر مش هاشم دیوانست !
- چشم آقا جون
- به حق چیز های ندیده !
- گلاب خانم ، من غلط کردم
- ( اخم همراه با ناز گلاب ) اینجوری نگید آقا عباس ناراحت میشم
- ( لبخند شهریِ عباس ! ) باشه گلاب خانم ، لطفاً تا یه ساعت دیگه بیاین پشت همون درخت بزرگه
- چجوری بیام اخه ؟!
- بیاین دیگه تو رو خدا ، یه جوری بیاین ، میخوام از شهر براتون بگم
- باشه ، ببینم چی میشه
- خدافظ گلاب خانم .
-خدافظ آقا عباس
( یکساعت بعد ، پشت درخت گردو )
عباس آقا شهر خیلی قشنگ شده بود ؟!
- خیلیییی ، اینقدر با کلاس بود ، یه درخت هایی گذاشته بودن برای کریسمس
- کریسمس چیه ؟!
- والا دقیق نفهمیدم بعضیا میگفتن برای حضرت عیسی است ، یه عده هم میگفتن عید این خارجکیاست ! ولی کلاً خیلی با کلاس بود .
- شما به چه چیزایی میگین با کلاس ؟!
- هر چیز که مال خارجکی هاست یعنی با کلاسه !
- هر چیزی ؟!
- اره دیگه هر چیزی
- بعد شما چیزای با کلاس رو دوست داری ؟!
- اره منم دوست دارم
- (بلند شدن گلاب ) پس برین همون یه زن با کلاس هم بگیرید .
- (هراسان بلند شدن عباس )من غلط بکنم گلاب خانم!
- لطفاً به خودتون اینجوری نگید
- چشم ، اصلا ً هر چی شما بگید ! اصلاً میدونی با کلاس چیه ؟!
- هر چیزه خارجکی !
- نخیر ، با کلاس ترین درخت دنیا ، همینه
- همین درخت ِ مش کاظم ؟!
- اره همین درخت که میشه پشتش با خیال راحت با اونی که دوسش داری بدون این که اقا جونش ببینه، قایم شد و حرف زد .
پشت درخت کریسمس که نمیشه قایم شد ، فسقلی درخت ، گور بابای درخت خارجکی ها ، درخته مش کاظم خودمون رو عشقه .
- ( نزدیک کردن چادر به خودش ) عباس آقا ما هنوز محرم نیستیما !
- ای بابا .
- ( با نگرانی ) عباس آقا !
- بله گلاب خانم ؟! چی شده ؟!
- باید فرار کنید .
- چرا گلاب خانم ؟!
- آقا جونم انگاری داره با چوب میاد این سمت .
- عباااااس مگر دستم بهت نرسه ؟!
- یا ابولفضل ، فعلاً گلاب خانم
-بدوئید عباس آقا ، فرار کنید دیگه ، خدافظ
- (نفس نفس زنان ) هِ هِ هِ هِ ای دختر آخر هِ تو منو بی آبرو میکنی
-( ترسیده ) بِ بِ به خدا چیز بدی نمیگفتیم آقا جون ، از درخت کریسمس میگفت .
- اون دیگه چه کوفتیه ؟!
- مال خارجکی هاست ، اینقدر خوشگله
- به حق چیزای ندیده ، گمشو خونه دختر ، بی آبروم میکنید آخر شما دو تا،شیطونه میگه بزنم زیر این وصلت و ...
- ( جمع شدن اشک در چشم ) ببخشید آقا جون . غلط کردیم
- باشه حالا نمیخواد آبغوره بگیری بدو برو خونه ، غروب نشده خونه ای ها .
- چشم ( در حال دور شدن )
- ( در حال دور شدن گلاب ) دیگه هم حق نداری بری لب پنجره
( غرولند ) با پرنده ها حرف میزنم.. فکر کرده من خرم ! ، همه چیز از گور همین خارجی ها بلند میشه دیگه ، درخت کریسمس!!! ، درختا رو همه جورش رو شنیده بودیم ، کریسمس دیگه نشنیده بودیم ، به حق چیزای ندیده ، خدایا توبه ، منو ببخش خدا بابت تربیت این دختر . لا اله الا الله .
پ . ن : کریسمستون مبارک با کلاسا : ) !
پ.ن : جهت خالی نبودن عریضه بود ، وقتی تو ذهنم بود خیلی بامزه تر بود نوشته ، و شخصیت های داستان ولی خوب تصویر نشد : ) ! ببخشید دیگه
پ.ن : یا علی
[ جمعه 94/10/4 ] [ 8:24 عصر ] [ پوریا ]
بنی هاشم که به میدان میرفتند ، اضطراب خیمه ها را در بر میگرفت برای از دست دادن عزیز ترین های عالم .
اما اینطور به نظر میرسد آن کس که میدان میرفت اضطرابی در مورد خیمه ها نداشت ، میدانست که عباس ، علمدار خیمه هاست ،و کسی جرئت نمی کند به خیمه هایی حمله کند که علمدارش غیرتِ حیدری دارد ، بمیرم برای دل حسین که بعد از ندای "اخاک ادرک اخاک" برادرش به میدان رفت .
آخر شنیده ایم تفریحشان این بود که هنوز که حسین جان در بدن داشت ، نشان میدادند که میخواهند بر خیمه ها حمله کنند .
شاید بزرگترین اضطراب حسین در جنگ ، خیمه ها بود ، خیمه هایی که دیگر عباس را نداشتند ، دیگر یَل حیدری را نداشتند .
و دختران و زنان پاکی که حیای فاطمی یشان ، اضطراب خیمه و میدان جنگ را چند برابر می نمود .
همین است روضه خلاصه ای که هی در ذهنم با این واژه مرور میشود این روز ها :
خیمه های بدون علمدار
خیمه های بدون علمدار
خیمه های بدون علمدار
پوریا نوشت : رفقا این روز ها خیلی برایم دعا کنید ؛ سخت محتاج دعای شمام ، سخت محتاج اینم که فاطله بگیرم از این تجملات بیهوده دنیوی ، از این شهوت های ذهنی ِ پوچ کثیف ، نمیدانم در هیئت ها برای حسین گریه میکنم یا برای خودم که تو را چه نشستن پای این روضه ها !! ، تو را چه به فریاد ندای یا حسین ، سخت محتاج دعایتان هستم
[ شنبه 94/8/2 ] [ 4:47 عصر ] [ پوریا ]
بسم الله الرحمن الرحیم
توجه : تیتر بسیار بد انتخاب شده و قطعا " به عده ای توهین شده ، اما این نوشته ، هیچ هدفی مبنی بر تاثیر گذاری دنبال نمیکند ؛ تاثیر گذاری باشد برای نوشته های بعدی .
از نگاه نامحرم میگفت و گناهانش ، سعی در عوض کردن دختر بی حجاب فامیل داشت ، از بی حجابی های جوانان و سستی اعتقادات کشورش رنج میکشید ، کانال های مجازی و عکس هاو فیلم هایی که در این محیط ها برایش می آمد آزارش میداد ، به دخترک میگفت حیف جوانیت است ، حیف این زیبایی ها که برای هوس رانان ارائه کنی .
سعی داشت توهین های دختر به حج را در مورد فاجعه منا پاسخ بدهد ، وقتی شبهات را میخواد ، مطالعات و اطلاعاتش اذیتش میکرد، میدانست که رفیق هایش اطلاعاتی غلط را در تمام گروه های مجازی نشر میدهند ؛ احساس میکرد دارند خدا را میزنند ، دلش برای دینش میسوخت .
نگاهش به عکس های پروفایل دخترهای بی حجاب خیره می ماند . افسوس حس همیشگی اش بود .
اما دختر بر این باور بود که بهشت زوری نمی شود . دختر میخواست حالش رو بکند ، بیخیال، واژه همیشگی اش بعد کلی بحث بود .
اما این طرف بحث ، دوست داشت دختر را قانع بکند ، اما هر چه میگفت تهش میرسید به سد بیخیال و بهشت زوری نمیشود و شما عقب مانده اید .
تهش که عصبانی میشد کافی بود یکبار کمی از عصبانیت به دختر توهین کند ، دختر دیگر آن توهین را رها نمی کرد ؛ تمام باور های او را با یک توهین به تمسخر میگرفت .
تویی که حرف از اسلام میزنی ، باید بفهمی نباید اینگونه توهین بکنی .
خسته شده بود ، همه جایش درد میکرد ، سر درد شدید کلافه اش کرده بود .
همسرش جواب آزمایش ها را از آزمایشگاه گرفت . فشار خونش بالا بود ، کلیه اش سنگ می ساخت و دکتر گفته بود قلبش حتما " باید عمل شود .
و دختر قرار بود امشب با دوست پسر هایش در استخر پارتی مهسا ، خوش بگذراند .
و فردای آن روز او هنوز هم برای بهشت زوری آن دختر ، داشت دنیای خودش را جهنم میکرد .
پ.ن : درد نوشت
[ چهارشنبه 94/7/15 ] [ 11:27 صبح ] [ پوریا ]
بسم الله الرحمن الرحیم
چند روزی است دلمان سخت برای حجاج کشورمان گرفته است ، فکر روز و شبمان شده است حوادث حج امسال و عکس های حادثه منا در تمام گروه هایمان و اخبار فوت شده گان و مفقودین و ... حافظه گوشی را پر کرده است
و اما خندوانه که قرار بود در شب عید قربان برنامه ای شاد را
همراه با مسابقه کمدین ها جواد رضویان و الیکا عبد الرزاقی را به طرفدارنش هدیه کند ، ضبط شد ، اما پخش نشد ...
سه روز عزای عمومی ، اگر از برخی ها هیچ شادی را نگرفت
اما خندوانه را گرفت .
پس از سه روز عزای عمومی اعلام شده از سوی رهبر معظم انقلاب امشب همه منتظر خندوانه هستند
و اما رامبد جوان چه خواهد کرد ؟!
آیا مسابقه کمدین ها را پخش خواهد کرد یا برنامه ای دیگر دارد ؟!
اگر رامبد جوان بخواهد در این برنامه پر طرفدار آهنگ های همیشگی اش را پخش کند و سی ثانیه یا هر چند ثانیه بلند بلند بخندند عده ای آن ها را به نمک روی زخم ریختن متهم خواهند کرد و شاید تهمت ملحد و کافر هم به او بزنند ..
و عده ای هم به او بگویند انسانیتش کجا رفته و آیا مفقودین و خانواده های عزادار حجاج را از یاد برده و ...
و اگر رامبد بخواهد برنامه اش را تغییر بدهد و برنامه ای بسازد از جنس برنامه با جانبازان
برنامه ای که بیشتر جنسش از اشک بود تا خنده .
باز عده ای دیگر که در پای برنامه جانبازان شاید در عین تحسین برنامه ، اما آنطور که باید و شاید نخندیدند ، این بار از این برنامه دلزده بشوند و با نام گذاری های مجازی گریه وانه و ..
رامبد جوان را جیره خوار نظام بخوانند
و این برنامه را به سخره بگیرند
و این برنامه سیل عظیمی از طرفداران خود را از دست بدهد
واقعاً نمیدانم رامبد جوان برای پخش امشب برنامه خندوانه چه در سر دارد ؟!
حتی نمیدانم امشب آیا این برنامه پخش میشود یا نه ؟!
فقط میدانم برنامه ساختن برای ایرانی ها کار سختیست
و امیدوارم رامبد جوان برنامه ساز باهوش و خوش ذوق ِخندوانه از امتحانِ سخت
شروع دوباره اش ، سر افراز بیرون بیاید .
[ دوشنبه 94/7/6 ] [ 6:21 عصر ] [ پوریا ]