سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

بعضی از دیشب استرس گرفته اند مگر که هاشمی رای بیاورد ,  هنوز هم بعضی از مردم ما از هاشمی متنفر و بعضی عاشقشن ...

بیشتر مردم هم خوشحالن ,که رحیم مشایی رای نمیاورد , و مکتبشان همان اسلامی میماند , و بعضی هم نگران از این که بعضی از روستاهای اطراف شهر , که نیاز های روز مره خود را , خود تامین میکنن و به گران شدن یا نشدن اجناس کاری ندارند  , و به علت دیدن همون کار های دوره اول اقای احمدی نژآد هنوز ایشان را مورد عنایت قرار میدهند ,  و دعای خیرشان پشت سر ایشان است ,  بیایند و بدون نگاه به  رسانه , و انحرافات اقای مشایی , او را مورد نوازش قرار بدهند , همچنین افرادی تعدادی از رای های خاکستری را  برای  اقای مشایی دانسته اند  , با این حساب باز هم به نظر نمی اید  ایشان بتوانند  رای های خاکستری و روستایی , که زیاد هم نیستند رای خاصی در مقابله با رقیبان جدی  خود بیاورند ..

اما به نظر میرسید تقریبا " بیشتر بسیجی ها , و مذهبیون , و ولایتمدار ها  (دقت کنید گفتم تقریبا " )داشتند خود را برای ائتلاف اقایان حداد و قالیباف  و ولایتی اماده میکردند , و همچنین بیشتر گمانه زنی ها بر ان بود که اقای قالیباف در این بین معرفی شود , و همچنین بد گویی ها و کلیب های تخریبی ماهواره و کانال های دشمن بر ضد قالیباف مردم مذهبی را بیشتر بیشتر ,  به ایشان علاقه مند میکرد , و نیز اقای قالیباف به علت  کارهای خوبی که در تهران انجام داده بود , به نظر میرسید  رای بزرگترین شهر ایران را برای خود اختصاص , داده  بود ,از کارهایش میتوان به زیبایی شهری و شهر سازی اشاره کرد , که باعث شد , رتبه اول در جهان  ,توکیو و سپس تهران باشد !

 از طرفی اقای لنکرانی هم از جبهه پایداری حمایت شد , اما در دید عامه مردم , به نظر رای زیادی برای ایشان در نظر نگرفته اند , با توجه به  رقیبان سر سخت ایشان ..

و از طرفی دیگر دیشب اقای جلیلی با درخواست بسیاری از دوست داران پا به عرصه گذاشت , و حال گروهی ماندند طرفدار ولایت مداری اقای جلیلی باشند یا قالیباف .. 

 همچنین کار بعضی از نامزد ها را با ورود اقای هاشمی میتوان تمام شده , و ان ها را کنار رفته به نفع ایشان دانست ..  افرادی همچون , کواکبیان , عارف , روحانی و ..

 

در مورد محسن رضایی هم که خودم نمیدانم ..

 واما نظر بنده : اقای هاشمی و اقای مشایی , اعلنا" و صریحا" (مخصوصا" اقای هاشمی ) مخالفت های خود را با یکی از مهم ترین اصل های جمهوری  اسلامی یعنی (ولایت فقیه )  چه در رفتار و گفتار نشان داده اند, اما افرادی هستند که به علت فشار اقتصادی , هنوز هم بابا اکبر را بهترین گزینه میدانند , و تعدادشان هم به نظر کم نیست , همچنین پشتیبانی افرادی ,  که سران موج لجنی سال 88 بوده اند بر این رای می افزاید , و از این طرف بقیه کاندید ها گویا به نفع ایشان عمل میکنند , با امدن اقای قالیباف , لنکرانی , محسن رضایی و (نمیدانم بگویم عمل خوبی بود یانه ) بیشتر از همه سعید جلیلی رای بین این افراد کاملا" پخش شده , و عرصه را برای رای های منسجم هاشمی باز میکند ,  تنها چیزی که من امیدوارم ائتلاف بین اقایان جلیلی و قالیباف است که بتوانند رقیب خوبی برای هاشمی باشند , البته با توجه به ممنوعیت سنی برای اقای هاشمی بوی فتنه ای دوباره , هم به مشام میرسد , اما بازهم بهتر است امیدوارم باشیم , به این که ,مردم ما بعد از سال 88 به بصیرتشان افزوده شده باشد , و جواب سختی به فتنه جویان بدهند  همانطور که قبلا" دادیم , البته از پشتیبان محکمی همچون ولایت فقیه هم نمیتوان غافل بود , به امید داشتن ایرانی ایده ال , .........و من الله توفیق .....



[ یکشنبه 92/2/22 ] [ 10:23 صبح ] [ پوریا ]

نظر

واکنش احمدی نژاد به نامزدی هاشمی رفسنجانی

سیاسی - ایران نیوز24:محمود احمدی نژاد در پاسخ به این سوال که نظرتان در مورد ورود هاشمی به انتخابات چیست، گفت: همه وارد شوند، مشکلی ندارد، همه باید بیایند.?

به گزارش ایران نیوز24، وی افزود: به نظرم رقابت خوبی شکل بگیرد و حماسه سیاسی محقق شود.??وی در خصوص حضور اعضای دولت برای ثبت نام در انتخابات، اظهار داشت: من از دولت اینجا هستم. کسی از طرف دولت نیست.



[ یکشنبه 92/2/22 ] [ 9:51 صبح ] [ پوریا ]

نظر

بعضی موقع ها به حال خودم تاسف میخورم ! 

به حال خودم تاسف میخورم , هنوز بین ملتی زندگی میکنم که نمیشناسمشون , نمیدونم بگویم حزب باد یا نه  , شاید نه , شاید هم اری 

روزی شنیدم , در راهپیمایی ها میگفتند مرگ بر امریکا ... مرگ بر اسرائیل ...

روزی شنیدم میگفتند انرژی هستی حق مسلم ماست .

و اکنون دارم میشنوم صدای التماس های بعضی را که میگویند تحریم ها کمرشان را خم کرده  و خواستار بازگشت سران موجی لجنی هستند .. 

افرادی که یادشون رفته چه بلاهای سر اسلامی ها اوردن ... 

چه کارهایی که نکردن , اکنون خواهان بازگشتشانند , بیایید اقتصاد ما را نجات دهید حتی به قیمت دست دادن  با سران امریکایی .. حتی سر جنگ نداشتن با اسرائیل .. 

بیایید سال 88 را فراموش کردیم .... بیایید غربی ها راست میگفتند در راهپیمایی ها جو گیر بودیم .. 

یاد جمله دکتر شریعتی میفتم : من در بین مردمانی زندگی میکنم که شعارشان مرگ بر امریکا و ارزویشان یک لحظه دیدن امریکا است .. 

دستت درست دکتر .. که هر چه گفتی جژ حقیقت  نبود ..



[ جمعه 92/2/20 ] [ 3:59 عصر ] [ پوریا ]

نظر

چشمان تو بینهایت قدرتمندند ....

اخر میدانی : 

تو هر وقت اراده کنی میتوانی زندگی را یکطور ببینی گاهی زیبا ترین محبت خدا و یا گاهی زشت ترین چیز ممکن ... 

پس قدرشان را بدان 



[ سه شنبه 92/2/17 ] [ 9:21 صبح ] [ پوریا ]

نظر

 

 نگار میخواست همسرش را سوپرایز کند , کیکه بزرگی سفارش داده بود که ساعت هشت شب  به منزلشون بیارن , خودش هم حدود ساعت هفت و نیم شب به بیرون رفته بود تا کمی برای جشن با همسرش اماده شود 

.

.

.

.

اندکی ان طرف شهر  , اکبر و حسین , دو دوست دختر خود را برداشته بودن ..تا با اتومبیلی که حسین از پدرش گرفته بود  برن ویلای  عموی حسین در شمال ,  قبل از  ان هم چند دوری در شهر بزنن  حسین هنوز گواهینامه نگرفته بود , اما رانندگی را خوب بلد بود ,  اکبر با خود کمی مشروب و الکل اورده بود , حسین مخالف مصرف ان ها بود , اما  لادن یکی از همان دخترا به تمسخر او را نشانه رفت :

- بچه پاستوریزه , باید از مامان جونت اجازه بگیری ؟!

حسین لبخندی زد , گفت نه بابا همینطوری گفتم , شیشه الکل را گرفت و کمی نوشید ,  , صدای سی دی پلیر تا انتها زیاد بود , ولوم بالای موزیک و همچنین از خود بی خود شدن حسین باعث شده بود با سرعت هر چه بیشتر به رانندگی ادامه دهد ... 

لاله و لادن در پشت ماشین جیغ میکشیدند و میخندیدند و سر وصدا  میکردند  و حسین را ترغیب به تند رفتن ... 

چند کوچه این طرف تر :   نگار در حال رد شدن از خیابان  بود چند کادو در دستش بود , اندکی سبزیجات و دو پیتزا که سر  راهش گرفته بود  .. در حال رد شدن از خیابان فرعی بود .... اما ناگهان صدای مهیبی نگاه چند فردی که در دور بر ان خیابان بودند  را در ساعت 10 دقیقه به هشت به سمت نگار جلب کرد , نگار بر روی زمین افتاده بود , و کادو و سبزیجات و پیتزا ها هر کدام دور تر از یکدیگر برروی زمین افتاده بودن , نگار سرش بر روی زمین بود و از ان به شدت خونریزی میکرد .... حسین از ماشین پیاده شد , بهت زده شده بود , بر خونی که از سر  نگار میریخت نگاه میکرد , هنوز باورش نشده بود  که چه اتفاقی افتاده اکبر و لاله و لادن نیز حسابی ترسیده بودند ,  اکبر داد زد ,حسین پاشو فرار کنیم , حسین بیا .. حسین بیا ... مردم دارن میان ...

اما حسین مقابل نگار زانو زده بود و متحیرانه به قرمزی خون او نگاه میکرد , مردم پشت سرش رسیده بود , اما حسین ذره ای از جایش تکان نمی خورد , چشمایش قرمز شده بودند , و تنها نگار را نظاره میکرد .. شاید فکر میکرد خواب میبیند .. نگار هم در جا فوت کرد ....  اکبر پشت اتومبیل نشست و وقتی از امدن حسین نا امید شد , پایش بر روی پدال گاز  قرار داد و در حالیکه شیشه ی مقابلش شکسته بود و قطرات خونی هم بروی ان نقش بسته بودند پا به فرارگذاشت .. 

.

.

 

اندکی ان طرف تر از تصادف :

همسر نگار با خستگی به خانه رسید زنگ زد , اما کسی در را باز نکرد , کلید انداخت و در راه باز کرد , از پله ها امد بالا و وارد خانه شد ... چند باری صدا زد: نگار خانم .. نگار جون ... همسر مهربونم ... کجایی خانومی ؟! ... اما صدایی نشنید

تازه میخواست بر روی مبل بنشیند که صدای اف اف او را به سمت در برد , اف اف را برداشت  گفت :

- کیه؟! 

-سلام قربان کیکی که سفارش داده بودین رو اوردیم 

-کیک ؟ً! کی سفارش داده ؟!

-خانم نگار صادقی 

در را با تعجب باز کرد .. کسی که کیک را اورده بود .....امد بالا ....کیک را از او گرفت پولش را حساب کرد ...  در را بست و به خانه امد , پوش کیک را باز کرد ... و نوشته روی کیک را با تعجب هر چه فراوان تر خواند  بر روی کیک  نوشته شده بود :

بابا شدنت مبارک همسر مهربانم .... 

 

 



[ یکشنبه 92/2/15 ] [ 10:11 عصر ] [ پوریا ]

نظر

<< مطالب جدیدتر :: مطالب قدیمی‌تر >>

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه