قَد اَعلَمَنِی اَنِّی اِن لَم اُبَلّغ ما اَنزَلَ اِلی ّ ( فی حقِّ عَلیٍّ) فَما بَلّغتُ رِسَالَتَهُ .
خداوند به من اعلام فرمود که اگر آنچه ( درباره علی علیه السلام ) بر من نازل نموده ابلاغ نکنم ، رسالت او را نرسانده ام .
- میشنوی ؟!
- آری می شنوم ، کر که نیستم .
-به نظرت درست می شنویم ؟!
- تو هم میشنوی فَما بَلّغتُ رِسَالَتَهُ ؟!
- آری من هم همین را میشنوم .
- انگاری خدا رسول را در این گفتگو تهدید کرده ، گفته اگر ابلاغ نکنی (اِن لَم اُبَلّغ) ...
- آری ، ما را هم انگار تهدید کرده ، این همه جنگ و سختی برای نگاه داشتن این دین کشیدیم . خیبر و احد و زجر های شعب ابی طالب...
- این خبر چیست که کمال دین را در گرو خود گرفته ؟!
- هر چه هست باید شنیدنی باشد .
- اه شما دو تا چقدر حرف میزنید ، ساکت باشید دیگر ببینیم چه میخواهد رسول خدا به ما بگوید ،پای ناقص ماندن دینمان وسط است یا کامل شدنش .
- راست میگوید باید بشنویم و گوش دهیم و لب خوانی کنیم . نباید هیچ طوره این خبر را از دست بدهیم .
-یاوه نگو پیرمرد ، مگر میشود از دست بدهیم ؟! من همین الان این کلام را مینویسم و حفظ میکنم .
- میگویم به نظرت ایستادن علی در کنار رسول خدا ربطی به این خبر دارد ؟!
- چه میدانم ، حرفا میزنی ها ، علی که همیشه کنار رسول خداست .
پ.ن : از امروز تا جشن بزرگ واقعه غدیر ، فراز هایی از خطبه غدیر نقل میشود ، و گفتگویی بین افراد در مورد آن فراز که خالقش ذهن نویسنده است و شاید به طور تاریخی مستند باشد یا نباشد( الله اعلم ) نوشته میشود. امیدوارم مورد عنایت دوستان قرار بگیرد .
[ شنبه 94/6/14 ] [ 8:19 عصر ] [ پوریا ]
بسم الله الرحمن الرحیم
دوست ندارم اسم این نوشته را نقد سریال تعبیر وارونه یک رویا بگذارم ، چون به نظرم نقد کردن یک سریال به صورت منصفانه و ارزشمند ، باید طوری باشد که فرد منتقد، سریال رو به طور کامل دنبال کرده باشه و علم کافی هم در مورد موضوعاتی که میخواد نقد کنه داشته باشه و من سریال تعببیر وارونه یک رویا را نه کامل دنبال کردم ، نه به عنوان یک انسان از عوام مردم اطلاعات دقیق نسبت به سازمان اطلاعات کشور عزیزم ایران دارم . لذا آنچه میخوانید تنها فکر ها و نظر هایی است که به صورت انتقاد برایم بوجود آمده ، که برخی مواقع آنقدر آماتور این مسائل به نظرم میرسید که خنده ام میگرفت و گاها ً حتی احساس میکردم گروه اطلاعی کشور در این سریال جان افراد عادی کشور برایشان مهم نیست ، افرادی که شاید به اندازه نقش برازنده سریال برای کشور مهم نبودن ، اما حداقل هموطن ما بودن و حفظ امنیت شان با دولت کشور ، مخصوصاً وقتی پای همکاری آن ها با سازمان اطلاعات مطرح است. برایم خیلی تعجب آور بود که چگونه سازمان اطلاعات کشور افرادی از عوام مردم را وارد سازمان اطلاعات میکردند و به عنوان یک تیم عملیاتی از آن ها بهره میبردند حتی امثال کودن و احمقی چون هاشم . و بعد به راحتی در بعضی از صحنه های فیلم آقای جعفری در نقش مامور اطلاعاتی میگفت من اشتباه کردم و رئیسشان میگفت خب من هم اشتباه کردم و با خاطراتی زیبا از جنگ اشتباهات خود را پای حکمت و مصلحت خدا گذاشته و به خیر هم کشته شدن افرادی چون هاشم را تعبییر میکردند و عجب تعبیری !
مورد بعدی باز هم مثل همیشه در سریال ها و فیلم های ایرانی ، استفاده از مامور های معدود و در بعضی مواقع حداقلی و گاگول در صحنه !
برای مثال ، حرکت آماتور و ابلهانه مامور اطلاعاتی که مراقب سیاوش ( همون که به جای برزانده سازمان اطلاعات گذاشته بود ) بود ، نگاه کردن اتومبیل های اطراف با چراغ قوه همچون یک دزد تابلو از دور !
و بعد هم حرکت احمقانه پایین دادن ناگهانی شیشه در مقابل جاسوس موساد و بعد هم نوش جان کردن گلوله و بقیه ماجرا .
و تنها یک مامور از برازنده تقلبی ( سیاوش ) محافظت میکرد( کسی که کل ماجرا روی ترور او میچرخید )
و خیلی ماجراهای دیگر از این دست در این سریال ، مثلاً بنده بعید میدانم اینقدر مامور های اطلاعاتی ما تحت تاثیر احساسات قرار بگیرند که به فرمان مافوق ارج ننهند ( در عملیات های نظامی فرمان مافوق = فرمان خدا ) و وسط ماموریت بخواهند استعفا بدهند و هر غلطی دلشان بخواهد بعدش انجام بدهند . مگر دیوانه خانه است سازمان اطلاعات ، اینجوری که آن ها یاغی هایی پرورش میدهند که خودشان نمیتوانند جلویشان را بگیرند ! عجیباً غریبا !
در انتها هم باز هم مثل همیشه ، وجود عنصر قهرمان غیر واقعی در سینما و تلوزیون هالیوود و بالیوود و ایران ، نفوذ امیر جعفری به لانه جاسوسی موساد به طور قهرمانانه و فردی، که خدایی با عقل هم جور در نمی آمد .
و این ها تنها حس های بدی بود که در مورد بد نشان دادن و آماتور نشان دادن حرفه ای های کشورم داشتم ! در مورد فیلمنامه که دیگر این پست طولانی شد به همین بسنده میکنم که برای بنده این فیلمنامه اصلاً دلچسب نبود ، با این که موضوع فیلم حول یک محور حرفه ای میچرخید اما فیلمنامه بیشتر حول مسائل عارفانه و عاشقانه و احساسی و تهرانی که هوایش همچون مازندران در اغلب صحنه ها بارانی بود و .. میچرخید ، و برای من خیلی غیر قابل باور.
من خودم انتظار خیلی بیشتر از این ها را از آقای جیرانی نویسنده و کارگردان توانمند کشور و مورد علاقه ام داشتم . و من الله التوفیق
[ دوشنبه 94/6/9 ] [ 1:47 صبح ] [ پوریا ]
بسم الله الرحمن الرحیم
چندیست که در محافل مختلف ، در بین جوان ها و نوجوان های کشورمون بازی که در امریکا و کشور های غربی خیلی بازی میشه رو با تغییراتی جزئی بازی میکنن ! برای مثال اونطرفی ها این بازی رو اغلب با مشروب بازی میکنند ولی اینجا کسی مشروب نمی خوره !
( البته بنده در مورد دور و بر خودم دارم حرف میزنم ، شاید عده ای در ایران هم نوش جان کنند ، الله اعلم )
یک توضیح کوتاه و مختصر بر این بازی داشته باشیم باید بگم نوبت هر کس شد یا جرئت را انتخاب میکند یا حقیقت را
اگر جرئت را انتخاب کند ، کاری که به فرد منتخب گفتن باید انجام بده یا اگر حقیقت رو انتخاب کرد ، باید به سوالی که ازش میشه
پاسخ درست بده ! و اصولا " کسی هم که وارد بازی میشه زیر قوانین بازی نمیزنه !
تا اینجای بازی ، به نظر نمیرسه مشکلی داشته باشه و بازی جذابی هم به نظر میرسه
و اما مشکل کجاست ؟!
مشکل حول سوالاتی است که در قسمت حقیقت پرسیده میشود و کار هایی است که در قسمت جرئت خواسته میشود !
در کشور های غربی که اوضاع وحشتناک است !
برای مثال در قسمت جرئت از برخی میخواهند برای مثال و با عرض معذرت قسمتی از بدن را برهنه کنند . یا مثلاً یه عالمه مشروب
بخورد و ... !
و در قسمت حقیقت هم از تعداد دوست پسر یا دوست دختر ، یا تعداد رابطه جنسی با جنس مخالف و بعضا " برای اونوری ها
جالبتر تعداد رابطه با جنس موافق !
واما ورژن ایرانی این بازی ؟!
اصولاً هم در غرب و اروپا و هم در ایران بیشتر این بازی بین دو جنس مخالف بازی میشه ، یعنی خودمانیش کیف بازی به اینه که هم پسر باشه تو بازی هم دختر .
تفاهم دیگر این بازی در ایران و در غرب سر این است که (اگر انکار نکنند) این بازی در ایران هم حول محور های جنسی
میچرخد
برای مثال سوال هایی که در قسمت حقیقت میشود : بدترین کاری که کردی و پدر و مادرت نفهمیدند ! ؟
زشت ترین کاری که در خفا انجام دادی ؟!
تا حالا دوست پسر داشتی ؟!
تا حالا دوست دختر داشتی ؟!
و تمام این سوال ها با خنده پرسیده میشود و با خنده پاسخ های درست و صحیح ( جو گیر هم میشوند )
ولو با اغراق بیشتر داده میشود
حالا فرض کنید این بازی در بین دانشجویان دختر و پسر و در بین دختر و پسر های خانواده یا در گروه
ها و محیط های مجازی بازی میشود .
خب نتیجه چه میشود ؟!
گناه هایی که با ترس و در خفا انجام میداده ایم را فریاد میزنیم
و دیگر نسبت به آن ها حس شرمندگی نداریم ، گناه عادی میشود
گناه تبدیل به چیزی میشود که با خنده بین دیگران فریاد میزنیم
و هر چه هم گناه زشت تر و بد تری باشد در بازی نشانه جنبه افراد است
حیا از بین میرود ، دختر عمو یا پسر عمو یا دختر و پسر بیگانه ، محرم اسرار دل ما ، و محرم زشت ترین کاری های ما میشود که حتی نزدیک ترین افراد زندگیمان از آن خبر ندارند !
در قسمت جرئت میتونم بگم که من حداقل در دور و برم آنچه که مورد فساد باشد ندیدم !
ینی در این قسمت بازی حیای ایرانی تقریبا " وجود دارد !
که البته با ادامه بازی و بستگی به اشخاصی که در بازی هستند ، این حیا هم دستخوش تغییر میشود .
سخن آخر :
شاید در غرب و اروپا این بازی جذاب و باحال و فوق العاده باشد
اما برای مردم کشور عزیزم ایران
مردمی که با غیرت ، با حیا ، با نجابت
همیشه شناخته شده اند !
این بازی سم است !
رفقا وای به حال زمانی که گناه برایمان عادی بشود
وای به حالی که گناه های در خفایمان را آشکارا انجام دهیم !
وای به حالی که خجالت نکشیم .
دیگر سنگ روی سنگ بند نمیشود !
پ.ن : دیدم این بازی دارد کم کم همه گیر میشود ، این پست را نوشتم .
پ.ن : بعضی مواقع در بین خانواده های اصیل ایرانی و حتی خانواده های مذهبی این بازی دیده میشود که جای تاسف دارد .
پ.ن : این همه بازی قشنگ که با فرهنگ ما میخورد ، خیلی هم جذاب است، بیخیال این یک بازی شوید .
پ.ن : اگر خیلی دوست دارید این بازی رو انجام دهید ، پس سعی خود را بکنید که حداقل این بازی حول محور های جنسی نچرخد !
پ.ن : شاید فکر کنید بازی کردن ، این بازی بین جنس موافق ، مشکلی پیدا نمیکنه ! اما باید عرض کنم بدتر میشود که بهتر نمیشود
دیگه در این جا ها شاید نزدیک تر هم به بازی غربی بشود !
پ.ن : قلم شرم دارد از واضح تر گفتن بعضی از مسائل .
پ.ن : رفقا خدا عاقبت ما را با این تقلید های کورکورانه از غرب بخیر کند .
[ شنبه 94/5/31 ] [ 2:24 عصر ] [ پوریا ]
توهم بعضیا اینه که شهروند( مردم ) اسرائیلی با خود اسرائیل فرقی داره
اما باید روشن کنیم این دو تا یه چیزه ، لذا دو تا شعار که مردم ما در 22 بهمن میدن تفاوت هایی وجود داره
مرگ بر اسرائیل = مرگ بر شهروند اسرائیلی ، مرگ بر رژیم اسرائیل، مردم اسرائیل
مرگ بر آمریکا = مرگ بر سیاست های خصمانه و اشتباهِ دولت آمریکا ، نه مردم امریکا
و حال چرا مرگ بر شهروند اسرائیلی؟!
اشکالی که در این قضیه بوجود اومده بازی عده ای جاهل با کلمات بوده ، اما کلماتی که خیلی مهم هستن ، تا وقتی که عده ای با هر دینی بخوان شهروند یک کشور باشن ، مشکلی پیش نمیاد ، برای مثال ایران میتونه شهروند عرب داشته باشه، یا شهروند یهودی یا شهروند مسیحی یا شهروند افغان و.. !
اما هنگامی که این عده خودشون رو بخوان شهروند کشوری جز ایران بودن و در کشور ما اعلام استقلال کنند و بیان و با پر رویی تمام بگن این منطقه چون خیلی از ما ها در اون زندگی میکنیم دیگه کشور شما نیست ، قطعا " همه ما با اونا مخالفت خواهیم کرد و اونا دشمن کشور ما میشن .
حکایت شهروند اسرائیلی هم همینه ، تا وقتی که اسم کسی شهروند یهودی کشور فلسطین باشه مشکلی نیست ( یعنی همون زمانی که زمین های فلسطینی رو میخریدند ) اما مشکل از اونجایی شروع شد ، که این عده خواستند شهروند جایی جدید به نام اسرائیل باشند و یه چیز جدید به نام شهروند اسرائیلی رو تو کشور فلسطین وجود آوردن . حالا اگر هر شهروندی از هر کشوری ، حتی کشور عزیزمون ایران ، برن فلسطین ، و خودشون رو شهروند اسرائیل بخونن ! نقش همون آدمی رو بازی کردن که کشور دیگری رو غصب کردند .
مرگ بر شهروند اسرائیلی
[ شنبه 94/5/17 ] [ 8:33 عصر ] [ پوریا ]
بسم الله الرحمن الرحیم
این روز ها ، خیلی ها در مورد مسائل مختلف هسته ای حرف میزنند
و توافق هسته ای ، عده ای جمله های امام خمینی را شیر میکنند که اصلا " از ابتدا نباید با شیطان بزرگ صحبت کرد
چه رسد به توافق !
و عده ای دیگر حرف های اقای خامنه ای در مورد تیم هسته ای و این که دیمپلماسی و سیاست چیز دیگری است
و دنبال جنگ نمیگردند و حساب اسرائیل و آمریکا از هم جداست ، یا این که زمانه عوض شده است را شیر میکنند و لایک میگیرند
عده ای هم نه به خاطر تحریم
بلکه به خاطر شاید ژنی که در عده ای از ما وجود دارد که کلا " غرب را ، و ظاهر غرب را می پسندیم
خارج از هر گونه اطلاعات در مورد توافق این که به جای افریقایی و بدبخت های منطقه
کنار آدم هایی که تا بازو دستشان در خون همان فقیران است عکس بگیریم را نشان افتخار و بهتر و زیبنده تر میدانند .
عده ای دیگر صرفا " چون حال ملت خوب است ، و خیابان ها شلوغ شد ، و عده ای تا سحر ماه رمضان در خیابان ها زدند و رقصیدند
این توافق را به نفع ملت و روحیه آن ها میدانند
و عده ای دیگر خانواده شهدای هسته ای را نشان میدهند که اگر قرار باشد کسی ناراحت باشد این عزیزان هستند
پس چرا ناراحت نیستند و باز عده دیگر میگویند بین خانواده هسته ای هم افرادی هستند که از اول با این قضیه مشکل داشتند !
عده ای میگویند حرف های اوباما و جان کری را ببین ، بدبخت شدیم با این توافق!
عده ای در جواب میگویند ما به حرف دولتمردان خود اعتماد میکنیم ، نه به دولتمردان دروغگوی غربی
و باز در جواب این عده ، عده ای دیگر به پا میخیزند ، که چطور با کسانی که نمیشود به حرف هایشان اعتماد کرد توافق کردید !
و هزاران و هزاران از این حرف و حدیث ها !
و اما حرف اصلی من در این پست
چند روز پیش در سحر یکی این روز های عزیز
مقاله ای خواندم از کتاب سر لوحه ها نوشته رضا امیر خانی مقاله ای بود در نقد کتاب آیات شیطانی سلمان رشدی
این قسمت از متن حرف قلب این مقاله من است :
هرگز نمیتوانم به خود بقبولانم که به دروغ بنویسم این قصه را بدون تعصب خوانده ام و فقط آن را به لحاظ داستانی سنجیده ام
ضمن این که به هیج وجه از بیان این جمله احساس افتخار آمیزی و غرور آزاد اندیشانه ای ندارم وچه ظاهر زیبایی دارد این جمله و چه باطن مجوفی .
یعنی چه که بدون تعصب متنی را خواندن ؟ بدون داوری ؟ این کار را بلد نیستم .این یعنی تکه ای از خود را جدا کنم و بدونِ آن بنویسم .
ما با همه ی خودمان میخوانیم و مینویسیم !
به این جای مقاله که رسیدم چند بار این چند خط را خواندم و هی با خودم گفتم نویسنده یعنی این ، یعنی این که با همین چند جمله کاری بکنی که همه طرفدارانت کیف کنند
گاهی وقت ها همین تعصب های ماست که در زمین فوتبال و دوایر دیگر ورزشی ما را محبوب کل کشور میکند
حال چه میشود که همین تعصب ها در زمین سیاست عده ای را بدنام میکند
باید در زمین سیاست یا تعصب ها را درک کنیم یا قبول کنیم که قرار است اتحاد بین خود را بر هم بریزیم !
ما از کودکی افکارمان شکل میگیرد اما به نظر من بیشتر احساسات هست که عقل ما را رهنمود میکند به سمتی که دوست دارد
عده ای عاشق اطلاح طلبان میشوند و عده ای اصول گرا !
عده ای چپ گرا میشوند و عده ای راست گرا !
عده ای میگویند مرگ بر آمریکا و عده ای درود بر کشور های قدرتمند !
و این میشود جزئی از ما ، میشود جزئی از تعصب ما !
مقاله ای میخواندم در مورد دوستی به زبان انگلیسی
مضمون اش این بود که :
میگفت وقتی میخواهید با یک نفر راه دوستی را باز کنید از آب هوا سخن بگویید نه از سیاست ومذهب !
همه میدانند تعصب ها مایه دوستی نمیشوند
پس من با تمام تعصبم به دستوری که به ادارات دولتی روز بعد از توافق دادند
که اقا با یکدیگر به هیج وجه بحث در مورد توافق هسته ای در محیط کار نکنید
آفرین گفتم .
( این دستور را به طور مستند میدانم که شعبه بانکی که پدرم در آن کار میکند داده اند حال نتیجه گیری کردم که احتمالا " به تمام نهاد های دولتی باید
این ابلاغ صورت گرفته باشد چون بانک ملی که نهاد غیر دولتی یا تافته جدا بافته نیست اگر به شما ابلاغ نشده ، الله اعلم ! )
حتی با این که دستور از فردی خارج از محدوده علاقه تعصبم بود !
هر کسی که در مورد سیاست و توافق هسته ای قلم میزند و تبریک و یا تسلیت میگوید
ایمان داشته باشید
به این قضیه بدون تعصب نگاه نمیکند
پس همیشه اول حرفتان این را نگویید که منطقی باشید یا بدون تعصب نگاه کنید
چون نمیشود
حال اگر قرار است به قول اکبر عبدی مردم سیب زمینی پیاز مثل خارجی ها نباشیم
هیچ گاه نمیتوانیم مثل آن ها راحت و بی دغدغه سیاسی زندگی کنیم.
بعد از رئیس جمهوری آقای روحانی من سعی کردم کمتر بحث سیاسی بکنم و قلم سیاسی بردارم
یا راحت از گروه ها ؛ با فشار دادن گزینه LEFT آن ها را بعد از ساعتی فراموش میکردم
میتوانم بگویم زندگی بدون سیاست زندگی راحت تریست
اما آیا زندگی است که من دوست دارم ؟!
جوابش را هنوز بدست نیاورده ام !
اما به نظرم باعث میشود دوستان بیشتری پیدا کنم !
خیلی دوست داشتم آخر یک نتیجه گیری برای این مقاله پیدا کنم ، نمیدانم توانستم یا نه !
به هر حال هیچ وقت اینقدر زیاد نمینویسم اما این بار دوست داشتم بنویسم
حتی اگر هیچ کس تا پایان نوشته ای که دوست دارم خوانده شود را نخواند !
پ.ن : کتاب سر لوحه ها ، از آن کتاب هایی است که نوشته های زیبا و نقادانه قوی دارد ! رضا امیر خانی نویسنده مورد علاقه من بوده و هست
اما چندیست در این تفکرم که نویسنده مغروری است و من چون خودم کمی چاشنی غرور را در خود حس میکنم از غرور بدم می آید
اما واقعا " نمیتوانم از نوشته های او بگریزم !
نویسنده فوق العاده ای است
بهتون پیشنهاد میکنم کتاب ها و رمان هایشان را بخوانید
پ.ن 2 : آرزو میکنم که این توافق با تمام بحث اگر قرار شد امضا بشود ، برای کشورم مطلوب باشد .
پ.ن 3 : تبریک عید به فطر به همه ی دوستان عزیز روزه دار و روزه خوار : )
پ .ن 4 : فکر نمیکنم این مقاله را در زمره مقاله های سیاسی ام قرار دهم .
پ .ن 5 : اگر واقعا " کسی وجود دارد که این پ . ن را دارد میخواند یعنی همه ی این متن را خوانده است
از او بینهایت متشکرم و برای او و خانواده اش آروزی سلامتی و شادی میکنم : )
[ جمعه 94/4/26 ] [ 11:50 عصر ] [ پوریا ]