سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

وقتی لب‌هایت شکل لبخند به خود می‌گیرند و چشمانت که برق میزند و صدای خنده‌ات در گوشم می‌پیچد
من از لب‌هایت به آسمان می‌رسم و صدای خنده‌ات برای من باز شدن در بهشت است انگار
و چقدر حس خوبی است که با خودت میگویی مسبب این لب‌های شیرین، شوخی من است.
اما
میدانی
گاهی وقت‌ها
دل آدم ناآرام می‌شود، یک ناآرامی که اگرچه دلیل دارد اما هر چه کاوش می‌کنی پیدایش نمی‌کنی
نمیشود داد بکشی، چون آدم‌ها تو را نگاه می‌کنند
و خنده هم انگار کارساز نمی‌شود ...
فقط یک‌چیز
این بار فقط اشک تجویز است.
حال باید چه کنم وقتی دلت ناآرام شود؟!
بازی باخت باخت می‌شود برای من
حس خوبی ندارد به گریه انداختن تو
حس خوبی ندارد دیدن اشک‌های تو
حسی خوبی ندارد ...
آن‌وقت است که فقط می‌ماند یک کاش!
که کاش بودم و اشک‌هایت را پاک می‌کردم
الماس که ببارد، بارانش قیمتی است.

 

عاشقانه



[ سه شنبه 98/5/8 ] [ 11:22 صبح ] [ پوریا ]

نظر

پسران منتظر عاشق شدن دختر های کم سن و سال می ماندند.
و دختر ها منتظر خواستگار های بزرگتر از خود بودند.
مادران پسران، در حال انتخاب دختر های خوشگل برای پسر های زشتشان
و پدران دختران، در حال پیدا کردن شوهرهای پولدار برای دخترانشان.
عروس های قبلی تر سعی در زودتر بچه دار شدن داشتند تا از گزند زبان مادر شوهر دور بمانند.
و عروس های جدیدتر سعی در لوندی کردن تا از عروس های قبلی در چشم مادر شوهر پیشی بگیرند.
هر کسی مشغول کاری بود، مشغول رقابتی، مشغول وفق دادن خودش با شرایط تا کسی حرفی نزند، قضاوتی نکند.
هیچ کس اما فریاد نکشید که
کدام قانون، با وقاحت تمام، جلوی ما را گرفته است تا آدم های خوشحالی باشیم که دوست داشتیم؟!

فریاد

 

 



[ دوشنبه 98/5/7 ] [ 10:44 عصر ] [ پوریا ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه