سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

صبح اول وقت با صدای زنگ بیدار شدم . از دیشب ساعتم را کوک کرده بودم ، نباید دیر می­رفتم و گرنه کلی معطل می­شدم ، به سختی خودم رو از تخت خواب کندم ،  رفتم سمت دستشویی ، بعد از گلاب به روتون دستشویی شماره  دو یا شاید هم شماره یک ، راستش را بخواهید شماره هایش را قاطی کردم ... اممم ... بگذریم به قول همین عصر حجری های عرب زاده بعد از قضای حاجت ، رفتم جلوی آینه تا به خودم برسم ، به هر حال دختر همیشه باید خوشگل باشه .

و گرنه مردم چی میگن ؟ دخترا همیشه تو چشمن ، مخصوصا ً دختری به خوشگلی و قد و قامت من ، البته حقیقتش قد و قامتم زیاد بلند نیست ، کوتاه هم نیستم ، مناسبم ، اصلا ً چه معنی داره دختر قدش بلند باشه ؟ بعد حتما ً شوهرش هم باید بلند تر باشه ، بعد دو تا نردبون دست هم رو بگیرن تو خیابون کنار هم راه برن ... اه اینقدر بدم میاد  از این پسرا ... کی اصلاً شوهر خواست ؟

اول با رژ صورتیم شروع کردم ، بعدش با پنکک و ریمل و ... ، حدود نیم ساعتی طول کشید، به قول غر زدن های مامی بزرگ که میگفت نیم ساعت آرایش نمی کنن ، گریم میکنن  . یه مانتوی قهوه ای پوشیدم که با رنگ شالم یکسان بود ، البته شالم کمی قهوه ایش کم رنگ  بود ، موهای خرمایی ام رو از جلوی شال ریختم بیرون  ، امروز یک کم کمتر از روزای دیگه . کارم که تمام شد .

از پله های خونمون رفتم پایین .  دیدم- به به- بابا مثل همیشه صبحانه کاملش به راهه .

- بیا دخترم صبحانه بخور

- نه بابا جون دیرم میشه

- کجا این وقت صبح ؟

- میرم رای بدم .

- به کی ؟

- نمیدونم

- چرا میخوای رای بدی اصلا ً ؟

- مهر شناسنامه پدر جان . آیندم به این مهر صاف و ساده بستگی داره .

-  بابا جان...

- دیرم میشه بابا ، خدافظ

- باشه ، برو سریع برگرد .

مامانم مثل همیشه خواب بود . از بابام که  خداحافظی کردم  رفتم به سمت محل رای گیری .  به محضی که رسیدم به محل انتخابات  عکاس های خبری هم اونجا بودن ، یه نگاه سر سری به کاندید ها  کردم  و طوری که انگار تصمیمم رو  خیلی وقته گرفتم برگه رای رو نوشتم و رفتم توی صف قرار گرفتم ، متوجه عکاس های خبری شدم که از ترکیب ما چهار  نفر ، یعنی نفر جلویی من ، بنده و نفر عقبی من و نفر عقبیِ عقبی من ، عکس های به قول خودشان هنری می­گیرند ، حالا چرا از ما چهار نفر؟ به خاطر این :

  یه نفر جلوم بود ، چشمتون روز بد نبینه  ، از کل زیبایی های یک دختر جوان فقط دماغش را داشت . خدایی هم زیر همان چادر دماغش خوش فرم بود ، مرحوم زورو هم اینجوری نقاب نمی­زد  ، تو این چادر قشنگ می­تونست با بتمن رقابت کنه . نفر بعدی من ، یک خانم مانتویی بود ، یک کم فقط جلوی موهاش از زیر مقنعه کرِمش دیده می­شد  ، نه که موهاش رو ریخته باشه بیرون ها ، فقط مقنعش رو یک کم کشیده بود عقب .

نفر بعدی این خانم مانتوییه  اونم چادری بود ، ولی عجب چادر خوشگلی  ، گردی صورتش بیرون بود بر عکس اون زورو ، یه کم هم ته آرایش داشت  یه لبخند ملیحی هم روی صورتش بود که فکر کنم برای عکاس های خبری اون لبخند رو می زد . بگذریم ... صف جلو رفت و همه یمان رای دادیم و شناسنامه هایمان مهر خورد . خیلی زود برگشتم خونه .

عکس ترکیب چهار نفرمون توی بیشتر سایت های خبری بود ، دوستام دیگه اینقدر پی ام میدادن که نگو  چه پی ام هایی :

- به کی رای دادی شیطون ؟بلبلبلو

- بابا شیر زن ِ جشن ملی !!شوخی

- نازی با ما هم میای عکس بندازی ؟  مؤدب

- جیگرتو بخورم با اون موهای خرماییت.دوست داشتن

اینقدر جواب پی ام دادم که چشمام خسته شد و چون از دیشب کم خوابیده بودم ، با شناسنامه ای مهر دار با خرسندی و شادی  به خواب رفتم .

.......

در محل انتخابات

انتخابات تمام می­شود و صندوق ها باز می شوند .

رای اول : امام زمان ، باطل

رای دوم : مرگ بر نظام آخوندی ، باطل

رای سوم :حداد عادل ، شمارش، یک رای

رای چهارم:  عارف ، شمارش،  یک رای

و ...

......

همینطور که شما رای ها رو با مسئول صندوق محترم و امین داشتید می شمردید ، من از خواب بلند شدم و لازمه چند نکته رو به شما عزیزان یاد آوری کنم ، راستش را بخواهید من اصلا حالش را ندارم یادآوری کنم ولی امان از این نویسنده  که هی زیر گوشم یا توی گوشم یا بالای گوشیم ، اصلا ً ای بابا، همان جای گوشم که باید ، زر زر میکند.

نکته اول : آرا که از صندوق در میاید به ترتیب نیستند ، میتوانند هم باشند ولی آرا قاطی می­شوند و ترتیب آرا هیچ ربطی به آن ترکیبِ خوش ترکیب  چهار نفره ما ندارد . حالا چرا چهار رای را شمردیم ؟ این یک تصادف است میخواستی چند رای را بشماریم ؟  

نکته دوم : برای اون خنگ هایی که نام نوشته را فراموش کردند عرض کنم که خب رأی من جز رای های باطل است و  راهنمایی هم این است که رای من بین همین چهار رای هست.

نکته سوم: خیلی راحت با احتمال یک دوم ، رای مرا حدس نزنید و بر اساس ظاهر قضاوت نکنید ، چون سوال پدرم هم که برای رای گیری از من پرسیده بود که چرا رای می­دهی یک سوال آموزشی بود  که نصیحت به همراه داشت که من اجازه ندادم نصیحت کند و پدرم مثل همیشه زودتر از من پای صندوق رای ، رای خودش رو داده بود . این رو گفتم که بدونید ما از چه خانواده هایی هستیم .

نکته چهارم : نویسنده دیگه زر زراش خیلی زیاد شده ، یه دلیل های مسخره و زیاد و روشنفکرانه میاره که رای اول و دوم با هم فرقی ندارن و .. که مزخرف میگه .

 

خیلی خب دیگر  ، زر زر های این نویسنده تمام شدنی نیست که ،  تا هفت اسفندی دیگر بای  



[ یکشنبه 94/12/2 ] [ 1:3 عصر ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه