حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

 

- چرا بر من عاشقی ؟!

- عاشقی  که دلیل نمی­خواهد .

- همه ­ی اعمال انسان بر اساس دلیل شکل می­گیرد.

- نه همه اعمال ...

- یکی را بگو که دلیل نداشته باشد .

- اممم... مثلاً ... عاشقی.

- اینکه نمی­شود در مورد همین داشتیم   بحث می­کردیم .

- مگر داشتیم بحث می کردیم ؟

- پس چه میکردیم عاشق ؟

- فکر می­کردم عاشقی ،راستی لب هایت رنگ قشنگی دارند .

- بر حساب عشق معشوق نگذار، برای همه قرمزشان کرده ام .

- برای همه ؟

- عشق در صداقت است ، دروغ نگویم برای همه .

- اگر عشق در صداقت است پس صداقت را بگذارم بر حساب عشق معشوق ؟

- از دست تو عاشق . عاشق که به دنبال مچ گیری نیست .

- به خدا قسم که مچ نمیخواهم .

- پس چه میخواهی ؟

- سند شش دانگ لب هایت را .

- متاسفم عاشق ،برای همه قرمزشان کرده ام . حق انحصار اموال عمومی را نداری .

- میروم  انحصاریش میکنم . ارث من است .

 

- از کجا به تو ارث رسیده ؟!

- از خدا .

- از دست تو عاشق ، میدانم گفتم  عشق در صداقت است ، ولی خب ... برای تو قرمزشان کرده ام .

- یعنی عشق در دروغ هم هست ؟

- عشق را نمیدانم  ولی ناز معشوق با دروغ دلچسب می­شود .

- میگویم نکند دفعه دوم هم دروغ گفته باشی ؟

- برایت ثابت می­کنم .­

- چگونه معشوق زیبای من ؟

- اممم...  اینجوری ...

- ....  هه هه هه 

- نخند ، مگر ارث گرفته ای ؟

- من همه ی تو را گرفتم .

- راستی عاشق ، لب هایت چه خوش رنگ شده اند . ( خنده ریز معشوق ) 

 

 



[ جمعه 94/11/30 ] [ 1:27 عصر ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه