بسم الله الرحمن الرحیم
دوست ندارم اسم این نوشته را نقد سریال تعبیر وارونه یک رویا بگذارم ، چون به نظرم نقد کردن یک سریال به صورت منصفانه و ارزشمند ، باید طوری باشد که فرد منتقد، سریال رو به طور کامل دنبال کرده باشه و علم کافی هم در مورد موضوعاتی که میخواد نقد کنه داشته باشه و من سریال تعببیر وارونه یک رویا را نه کامل دنبال کردم ، نه به عنوان یک انسان از عوام مردم اطلاعات دقیق نسبت به سازمان اطلاعات کشور عزیزم ایران دارم . لذا آنچه میخوانید تنها فکر ها و نظر هایی است که به صورت انتقاد برایم بوجود آمده ، که برخی مواقع آنقدر آماتور این مسائل به نظرم میرسید که خنده ام میگرفت و گاها ً حتی احساس میکردم گروه اطلاعی کشور در این سریال جان افراد عادی کشور برایشان مهم نیست ، افرادی که شاید به اندازه نقش برازنده سریال برای کشور مهم نبودن ، اما حداقل هموطن ما بودن و حفظ امنیت شان با دولت کشور ، مخصوصاً وقتی پای همکاری آن ها با سازمان اطلاعات مطرح است. برایم خیلی تعجب آور بود که چگونه سازمان اطلاعات کشور افرادی از عوام مردم را وارد سازمان اطلاعات میکردند و به عنوان یک تیم عملیاتی از آن ها بهره میبردند حتی امثال کودن و احمقی چون هاشم . و بعد به راحتی در بعضی از صحنه های فیلم آقای جعفری در نقش مامور اطلاعاتی میگفت من اشتباه کردم و رئیسشان میگفت خب من هم اشتباه کردم و با خاطراتی زیبا از جنگ اشتباهات خود را پای حکمت و مصلحت خدا گذاشته و به خیر هم کشته شدن افرادی چون هاشم را تعبییر میکردند و عجب تعبیری !
مورد بعدی باز هم مثل همیشه در سریال ها و فیلم های ایرانی ، استفاده از مامور های معدود و در بعضی مواقع حداقلی و گاگول در صحنه !
برای مثال ، حرکت آماتور و ابلهانه مامور اطلاعاتی که مراقب سیاوش ( همون که به جای برزانده سازمان اطلاعات گذاشته بود ) بود ، نگاه کردن اتومبیل های اطراف با چراغ قوه همچون یک دزد تابلو از دور !
و بعد هم حرکت احمقانه پایین دادن ناگهانی شیشه در مقابل جاسوس موساد و بعد هم نوش جان کردن گلوله و بقیه ماجرا .
و تنها یک مامور از برازنده تقلبی ( سیاوش ) محافظت میکرد( کسی که کل ماجرا روی ترور او میچرخید )
و خیلی ماجراهای دیگر از این دست در این سریال ، مثلاً بنده بعید میدانم اینقدر مامور های اطلاعاتی ما تحت تاثیر احساسات قرار بگیرند که به فرمان مافوق ارج ننهند ( در عملیات های نظامی فرمان مافوق = فرمان خدا ) و وسط ماموریت بخواهند استعفا بدهند و هر غلطی دلشان بخواهد بعدش انجام بدهند . مگر دیوانه خانه است سازمان اطلاعات ، اینجوری که آن ها یاغی هایی پرورش میدهند که خودشان نمیتوانند جلویشان را بگیرند ! عجیباً غریبا !
در انتها هم باز هم مثل همیشه ، وجود عنصر قهرمان غیر واقعی در سینما و تلوزیون هالیوود و بالیوود و ایران ، نفوذ امیر جعفری به لانه جاسوسی موساد به طور قهرمانانه و فردی، که خدایی با عقل هم جور در نمی آمد .
و این ها تنها حس های بدی بود که در مورد بد نشان دادن و آماتور نشان دادن حرفه ای های کشورم داشتم ! در مورد فیلمنامه که دیگر این پست طولانی شد به همین بسنده میکنم که برای بنده این فیلمنامه اصلاً دلچسب نبود ، با این که موضوع فیلم حول یک محور حرفه ای میچرخید اما فیلمنامه بیشتر حول مسائل عارفانه و عاشقانه و احساسی و تهرانی که هوایش همچون مازندران در اغلب صحنه ها بارانی بود و .. میچرخید ، و برای من خیلی غیر قابل باور.
من خودم انتظار خیلی بیشتر از این ها را از آقای جیرانی نویسنده و کارگردان توانمند کشور و مورد علاقه ام داشتم . و من الله التوفیق
[ دوشنبه 94/6/9 ] [ 1:47 صبح ] [ پوریا ]