سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

تکرار از آن قببیل واژه هایی است که مرا میترساند ! 
تو را نمیدانم ! تو را هم میترساند ؟!

گاهی اوقات شده است که یک فیلم را تکراری نگاه کنم ! راستش را بخواهی نه همه اش را ! همه اش حوصله ام را سر میبرد ! اما صحنه های جذابش را , آری... چندین بار نگاه میکنم !

هیچ وقت درک نکردم که چرا دکتر شریعتی میگوید تکرار برای عقل خسته کننده است اما برای احساس نه ! 

چه تفاوتی است بین درکِ، احساس و عقل  از تکرار!؟  

براستی مگر تقصیر همین تکرار نیست که عده ای خودکشی میکنند  ؟!  خودکشی عقلانی است یا احساسی ؟! 

خیلی دوست دارم , فردی را  که دارد خودکشی میکند , را در میانه راه , در آن جایی که نفسش به تنگ رسیده و نزدیک مرگ است , بببینم ! 

به چشمانش خیره شوم و فریاد بزنم : هی ؛ رفیق ،خودکشی ارزش عدم تکرار را دارد ؟! پس چرا چشمانت ملتمسانه نیازمند کمک است ؟! انگاری یک چیز درد بیشتری از تکرار  دارد؟! 

همینطور نیست ! تنگی نفس ... نزدیکی به مرگ ترس بیشتری دارد ! 

 

در مورد فیلم میگفتم ! 

گاهی اوقات شده است که یک فیلم را تکراری نگاه کنم ! راستش را بخواهی نه همه اش را ! همه اش حوصله ام را سر میبرد ! اما صحنه های جذابش را , آری... چندین بار نگاه میکنم !

 

به نظرم باید با تکرار زندگی کنار بیایم ! 

نمیتوانم به زندگیم خاتمه دهم چون راستش را بخواهی , از مرگ هراس بیشتری نسبت به تکرار دارم ! مرگ آخرین ترس من است ! آخر ترم و نمراتی که استادش ریز بین است ! 

امید به رحمت استاد هم  ، مال دانشجو های شرور  نخواهد بود ... نمیخواهم حداقل تا وقتی همه ی تلاشم را برای برگه ی امتحانیم نکردم ! آن را پاره کنم ! 

نمره یک  گرفتن حداقل بهتر از صفر گرفتن است ! 

اصولا " با مرگ زیاد بازی نمیکنم ! ازآن مدعیان دروغین نیستم که میگویند اگر این نباشد و آن نباشد زندگی دیگر نمیتوانم بکنم ! و خواهم مرد ! و بعد سالیانی طولانی پس از مرگ این و آن زندگی میکنند و  انگاری لذت هم میبرند ! 

به نظرم تکرار ها را باید مدیریت کنم ! نباید صحنه های تکرار زندگیم ، تکرار گناهانی باشد , که خوب میدانم لذتش زودگذرست و عاقبتش تکرار مداوم  ناراحتی و پشیمانی ! 

باید صحنه های جذاب زندگی را تکرار کنم ! 


مثل بوییدن گل رز قرمز   !


مثل بوسیدن روی  مادرم!


مثل  در آغوش گرفتن پدرم!


مثل لبخند گذاشتن روی لب های خواهرم 


مثل  اشک ریختن در روضه ی ابا عبدالله  


مثل نوشتن ! 


مثل صحبت کردن  با خدا ! 


مثل بوسیدن دختری پاک دامن  که شاید در آینده همسرم باشد ! 


مثل اشک ریختن  بی دلیل روی دکمه های کیبرد 


و ... و.... و ... و  مثل تکرار هرچه بیشتر  صحنه های جذاب یک زندگی دنیایی ! 


شاید اگر تکرار های جذاب را برای این زندگی برگزینم ! شاید آن دنیا !

خدا هدیه اش به من...

 اگر خواست هدیه بدهد ! هدیه  اش یک  زندگی بدون تکرار باشد ! 

یا شاید زندگی مملو از تکرار های جذاب ! آخر میدانی  گاهی اوقات ترس ها هم برای انسان  جذاب میشوند ! 

بگذریم ....


داشتم میگفتم ؛ تکرار از آن قببیل واژه هایی است که مرا میترساند ! 

تو را نمیدانم ! تو را هم میترساند ؟!

 

 

پوریا نوشت : شاید تنها انتقام من از تکرار این باشد که نام این پست را مثل همیشه , کلمه تکرار را , تکراری ننوشتم ... 

 



[ پنج شنبه 93/8/29 ] [ 12:6 صبح ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه