یرمرد نود ساله ی بیسوادی روی ایوان خانه اش ..
روبروی مزرعه
در هوایی گرگ و میش و زیر نور چراغ بزرگ ایوان
برای خود در لیوان ِ بزرگ ِ لکه داری چای پر رنگی میریزد ..
چای را داغ داغ می نوشد .. !
و با هر هورتی که میان هر یک قُلب چای میکشد ..
به بازیچه میگیرد تمام پزشکان شهری را که بیشتر از 60 سال عمر نمیکنند !
[ جمعه 93/8/16 ] [ 1:8 صبح ] [ پوریا ]