شب به روی من میزند لبخند
سرخی لعلش میکند در بند
بینوا قلبم تا دمی شاید
از تو بگریزم در خیال خود
تا دمی شاید از شب من بگیرم پند
*******
پند شب این بود
تا به تنهایی من شوم مانوس
تا نبودت را من کنم عادت
تا خیالم را من کنم راحت
زین همه احساس بی فانوس
شبهه ی شب را میکنم باور
تاج پندش را میکشم بر سر
مُلک ِ بی ملکِ امیدش را شوم حاکم
دادبیدادی غم را میزنم در شهر
*******
گشته ام پیدا در نهان غم
میزند هر دم قلب من در هم
سر به زیر و بم شد صدای من
لیلی رویا در پناه شب ,در کنار ماه
می نماید رخ سوی من کم کم
********
روی رویا را ساعتی دیدم
لذتی بردم از نگاه او
شد تمانای بوسه از سویش
پر کشیدم تا سمت آغوشش
بوسه ای کردم روی ماهِ او
آرزویم بود , بودن رویا
روز آمد و حیف , گشته ام تنها
شبهه ی شب را میکنم باور
تاچ پندش را میکشم بر سر
میزیم من در عالم معنا ..
مهرداد نوری : 93/1/7
[ چهارشنبه 93/2/31 ] [ 11:45 صبح ] [ مهرداد نوری( آراد ) ]