سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

 

شرمنده ام که پرتو هایم بر جسم بی جان تو و شهدای پاک کربلا میتابید, شرمنده ام که عطش طفلانت ثانیه به ثانیه بیشتر میشد و من نیز در عطششان شریک بودم,شرمنده ام,که خواهرت را با گرمای سوزان بر بدن برادرش رنجاندم , شرمنده طفل کوچکت علی اصغرم,شرمند ام برای سوزاندن پاهای طفلانت در صحرای کربلا,شرمنده ام برای همراهی با سپاه کفر ,شرمنده ام برای نظاره ظلم  و هیچ کاری نکردن , شرمنده ام برای ..... فقط شرمنده ام ,..به خدا قسم اگر فرمان خدا نبود همان جا غروب میکردم , حسین گویاخدا نیز صحنه کربلا را با من میخواست .(از طرف خورشید کربلا به سید الشهدا )

 



[ شنبه 91/8/27 ] [ 6:53 عصر ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه