سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

علی و زهرا , یک  زن و شوهر جوان , که تازه با هم ازدواج کردن ,  برای سفر ماه عسل به نیویرک سفر کردن , پس از این که ساکن شهر نیویرک شدن , دعوت شدن  به  یک مهمانی که دوست صمیمی اش اون ها رو به کاخ مجلل خود دعوتشون  کرده بود   ,  علی و زهرا  , با اتومبیل راه افتادن به سمت کاخ  دوست علی به نام جان ,  , در چهار راه اول , به مردی بر خوردند , مردی در حال گدایی , با لباس هایی بسیار مندرس و زشت , کثیف و الوده , وصورتی کثیف , ناخن هایی که معلوم بود سال ها حتی کمی تمیز نشدن ,  و مو های در هم ورهم , علی و زهرا بسیار به حال اون فرد تاسف خوردن , علی که به زبان مسلط بود از مرد , پرسید , چرا به این حال افتادی , اون به علی گفت , مای فادر , مای فادر , پدر مرد یه فرد معتاد بود , که هیچ وقت به من و خانوادم نمیرسید و هر روز , هر دقیقه , و هر ثانیه در حال کشیدن مواد مخدر بود , و من و برادرم , هر روز , از کار های او  عذاب میکشیدم , بالاخره , چراغ سبز شد و علی به راه خود ادامه داد , سر چهار راه دوم پیچید سمت راست و وارد پارکینک مجلل کاخ دوستش جان شد , جان با کت و شلواری قیمتی مقابل در ه  تمام طلا کاری شده مجلل کاخش ایستاده بود , همسر جان یک خانم بسیار زیبا , با لباس هایی قیمتی و جواهرات بسیار زیبا , هم به کنار جان اومد و به مهمان ها خوش امد گفت , وارد کاخ مجلل جان شدن , یک دختر زیبا یه 8 ساله , با لباسی زیبا , به رنگ صورتی که در گردنش , طلایی بسیار زیبا بود , وارد شد , و جان اون رو دختر خودش معرفی کرد , و دختر هم به مهمان ها خوش امد گفت ,  پسر جان نیز با کت و شلواری بسیار شیک ساعتی یاقوت کاری شده , وارد شده و با علی با صمیمیت بسیار دست داد و خوش امد گفت , و مهمانی هر چه با شکوه تر , انجام شد , ..... حالا میدونین جان کی بود ؟؟؟  بله جان همون بچه دومیه و برادر همون گدای سر چهار راه اول بود .

پیشینه افراد نمی تواند مانع موفقیت ان ها شود بلکه بهانه ای میشود برای افراد نا موفق



[ جمعه 91/6/3 ] [ 10:2 عصر ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه