سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

دیشب داشتیم میرفتیم , یه مجلسی ,تویه ماشین , تو  گوشم حسن فری گذاشته بودم , , نوحه , حاج محمود گوش میدادم , که میگه یتتیما با یه ظرف شیر .., رفته بودم تو حس که  یه لحظه نگاهم افتاد به خیابون , اغلب مردم لباس مشکی داشتن , چشمم افتاد به دخترای محجبه ای که با علاقه ولباس مشکی به سمت  مراسم احیا میرفتن ,چشم افتاد به چند خانم که با اینکه حجابشون بد بود ولی اونا هم لباس مشکی پوشیده بودن و داشتن میرفتن احیا ,  جوونایی دیدم که با اینکه قیافه لاتی داشتن و یقشون خیلی باز بود, ولی لباس اونا هم مشکی بود , کسایی دیدم با قیافه های مختلف توی ماشین های مختلف از کمری گرفته تا پیکان , ولی اونا هم هر دوشون لباساشون مشکی بود با این تفاوت که بعضیا لباس خوشکل تر و بعضی ساده تر  پوشیده بودن , دوستان شاید اولش ناراحت بشیم از اون بی حجابا از اون لاتا , ولی دوست من اینا یه نشانه خوبم داره اینکه حب علی در وجود ما هست ولی بعضیامون پیداش نمیکنیم , دوست من ,اینا همش نشانست تا ما بفهمیم هممون با این اختلاف هایی که داریم  ولی یه شباهت بزرگ داریم اوئنم عشق به علی و خاندانشه , حب علی بزرگترین شباهته ....



[ جمعه 91/5/20 ] [ 3:12 عصر ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه