حرکت انسان دوستانه ی همکلاسی ها در جشن فارغ التحصیلی در برابر دوستشان که سرطان داشت.
[ سه شنبه 91/4/6 ] [ 1:32 عصر ] [ پوریا ]
کامنت های فیسبوک یک آقا پسر
و اما کامنت های فیسبوک یک دختر خانم
[ سه شنبه 91/4/6 ] [ 1:30 عصر ] [ پوریا ]
براد پیت و آنجلینا جولی مخفیانه به مصر سفر کردند تا تولد 37 سالگی آنجلینا را جشن بگیرند.
بنا به گزارشات رسیده ، این زوج هالیوودی در تاریخ 3 ژوئن سوار جت شخصی شان شدند و در سرزمین نیل فرود آمدند . این دو بازیگر مشهور هالیوود چند روز در مصر ماندند و از جاهای دیدنی و مناظر دو شهر تاریخی اسوان و اقصر دیدن کردند .
آنها از معابد فیلای و ادفو و همچنین موزه نوبیا بازدید کردند.
گزارشات رسیده حاکی از آن است که براد و آنجلینا که اخیرا” نامزد کردند و بزودی ازدواج خواهند کرد ، تاریخ ازدواجشان را به تاخیر انداختند.
یک منبع خبری گفت:”وقتی که آنجلینا موافقت کرد که در سه فیلم پشت سرهم بازی کند ، برنامه ازدواج آنها بهم ریخت.
“براد از اینکه آنجلینا این همه پروژه سینمایی را باهم قبول کرده است ، خوشحال و راضی نیست زیرا برنامه فشرده کاری آنجلینا باعث شده است که همه برنامه های او برای ازدواج در تابستان امسال خراب شود.”
“براد سعی می کند در این مدت پروژه های کمتری را قبول کند و حجم کارش را کم کند تا بتواند در کنار بچه ها باشد ، در حالیکه جان ویت ، پدر آنجلینا جولی هم به انگلستان سفر می کند تا به او کمک کند.”
[ سه شنبه 91/4/6 ] [ 1:28 عصر ] [ پوریا ]
یک روز پدر بزرگم برام یه کتاب دست نویس آورد، کتابی بسیار گرون قیمت و با ارزش. وقتی به من داد، تاکید کرد که این کتاب مال توئه مال خود خودته، و من از تعجب شاخ در آورده بودم که چرا باید چنین هدیه با ارزشی رو بی هیچ مناسبتی به من بده. من اون کتاب رو گرفتم و یه جایی پنهونش کردم!
چند روز بعدش به من گفت کتابت رو خوندی ؟ گفتم نه، وقتی ازم پرسید چرا گفتم گذاشتم سر فرصت بخونمش، لبخندی زد و رفت.
همون روز عصر با یک کپی از روزنامه همون زمان که تنها نشریه بود برگشت اومد خونه ما و روزنامه رو گذاشت روی میز، من داشتم نگاهی بهش مینداختم که گفت این مال من نیست امانته باید ببرمش.
به محض گفتن این حرف شروع کردم با اشتیاق تمام صفحه هاش رو ورق زدن وسعی میکردم از هر صفحه ای حداقل یک مطلب رو بخونم.
در آخرین لحظه که پدر بزرگ میخواست از خونه بره بیرون تقریبا به زور اون روزنامه رو کشید از دستم بیرون و رفت. فقط چند روز طول کشید که اومد پیشم و گفت ازدواج مثل اون کتاب و عشق مثل اون روزنامه می مونه!
یک اطمینان برات درست می کنه که این زن یا مرد مال تو هستش مال خود خودت، اون موقع هست که فکر میکنی همیشه وقت دارم بهش محبت کنم، همیشه وقت هست که دلش رو به دست بیارم، همیشه وقت هست که اشتباهاتم رو جبران کنم، همیشه می تونم شام دعوتش کنم.
اگر الان یادم رفت یک شاخه گل به عنوان هدیه بهش بدم، حتما در فرصت بعدی اینکارو می کنم. حتی اگر هرچقدر اون آدم با ارزش باشه مثل اون کتاب نفیس و قیمتی، اما وقتی که این باور در تو نیست که این آدم مال منه، و هر لحظه فکرمیکنی که خوب اینکه تعهدی نداره میتونه به راحتی دل بکنه و بره مثل یه شیء با ارزش ازش نگهداری می کنی و همیشه ولع داری که تا جاییکه ممکنه ازش لذت ببری شاید فردا دیگه مال من نباشه.
درست مثل اون روزنامه حتی اگر هم هیچ ارزش قیمتی نداشته باشه ... و اینطوره که آدمها یه دفعه چشماشون رو باز میکنن میبینن که اون کسی رو که یه روز عاشقش بودن از دست دادن و دیگه مال اونها نیست ...
و این تفاوت عشـق است با ازدواج ...
[ دوشنبه 91/4/5 ] [ 4:48 عصر ] [ پوریا ]
آخرین اثر معمار نوگرای کرهای «دو هو سو» تحسین و شگفتی متخصّصان را برانگیخت.
خانة در حال سقوط» سازهای پیچیده با نمایی کاملاً ساده و سنتی است که بر فراز ساختمانی مدرن و امروزی ساخته شده است.
«خانة در حال سقوط» در عین استحکامِ زیاد، دارای کمترین سطح تماسِ ممکن با بنای زیرین است. همین امر فوراً حالت ریزش و سقوط را در ذهن بیننده تداعی میکند و او را متقاعد میسازد که علی القاعده باید حادثهای همچون زلزله این نتیجه را به بار آورده باشد.
[ دوشنبه 91/4/5 ] [ 4:45 عصر ] [ پوریا ]