سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

کوچک که بودیم کل کل هایمان بیشتر از این که حول مسائل اعتقادی و تفکری باشد حول محور های فیزیکی بود ! یادت می آید دعوایمان که می شد  دست هایم را میگرفتی و میگفتی حالا حرکت کن و من نمیتوانستم . بعد ها  حرکات تفکرم با تو شکل گرفت .

روز به روز که از زندگیم میگذشت علاقه ام به تو بیشتر می شد ، هر چقدر فکر و ذهنم بزرگتر می شد قدر تو را بیشتر می دانستم .  هر چقدر بزرگتر شدم قهر کردن با تو کار سخت تری بود . هر چند ما از آشتی کردن هایمان هم خاطره ساخته ایم .

کم به خاطر دارم صحنه های مهم زندگیم را که بی تو گذشته باشد . کسی که درد و دل هایم را می شنود و راز دار خوبی است . و  واقعا ً چه راز دار خوبی . 

علاقه ام به  تو را زمان زلزله بیشتر   فهمیدم ، آن وقت که اولین کسی را که صدا زدم تو بودی . 

یا وقتی که علاقه ام به تو، به خودم  با حسی که در شب عروسیت داشتم اثبات شد .

شاید تا به حال هیچکس مثل تو دلش در زندگی برای من تنگ نشده باشد . تو همیشه هر جا، جای من خالی بوده است  این جای خالی را حس کرده ای و به من ابراز . و چقدر نامه هایی که در سال های مختلف زندگیم برایم نوشتی دوست داشتنی اند.

و من هیچ وقت نمیتوانم مثل تو برایت نامه بنویسم .  که این واژه های حقیر را فهم آنچه  میان من و تو   هست را ندارند . 

هیچ وقت نتوانستم احساساتم را بهتر در  رفتارم نمایان کنم .  اینطور ساخته نشده ام که در رفتار احساسی باشم . 

اما تو چه میدانی  که  صدای اشک های بچگانه ات پشت تلفن ، آن هم در سن 26 سالگی برای این که تو  را به بینالود نبرده اند ، با دل این برادر کوچکت چه کرد  ؟!

روز تولد تو ، قطعا ً برایم از روز تولد خودم مهم تر  است . 

به بهانه تولدت این پست کوتاه  را نوشتم تا بگویم نعمت یعنی وجود تو برای من  .

 

از طرف برادر نویسنده ات که به وجودش افتخار میکنی  بلبلبلوبلبلبلو

تو متن باید یک جایی برای مدح خودم هم باشه ، نمیتونم  طور دیگه بنویسم : ) 


 

 



[ پنج شنبه 95/3/13 ] [ 2:18 صبح ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه