سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

شب به روی من میزند لبخند

سرخی لعلش میکند در بند

بینوا قلبم تا دمی شاید

از  تو بگریزم در خیال خود

تا دمی شاید از شب من بگیرم پند

 

 

*******

پند شب این بود

تا به تنهایی من شوم مانوس

تا نبودت را من کنم عادت

تا خیالم را  من کنم راحت

زین همه احساس بی فانوس

شبهه ی شب را میکنم باور

تاج پندش را میکشم بر سر

مُلک ِ بی ملکِ امیدش را شوم حاکم

دادبیدادی غم را میزنم در شهر

*******

گشته ام پیدا در نهان غم

میزند هر دم قلب من در هم

سر به زیر و بم شد صدای من

لیلی رویا در پناه شب ,در کنار ماه

می نماید رخ سوی من کم کم

 

********

روی رویا را ساعتی دیدم

لذتی بردم از نگاه او

شد تمانای بوسه از سویش

پر کشیدم تا سمت آغوشش

بوسه ای کردم روی ماهِ او

آرزویم بود , بودن رویا

روز آمد و حیف , گشته ام تنها

شبهه ی شب را میکنم باور

تاچ پندش را میکشم بر سر

میزیم من در عالم معنا ..

 

 

مهرداد نوری : 93/1/7

 



[ چهارشنبه 93/2/31 ] [ 11:45 صبح ] [ مهرداد نوری( آراد ) ]

نظر

::

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه