سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

بنی هاشم که به میدان میرفتند ، اضطراب خیمه ها را در بر میگرفت برای از دست دادن عزیز ترین های عالم . 

اما اینطور به نظر میرسد آن کس که میدان میرفت اضطرابی در مورد خیمه ها نداشت ، میدانست که عباس ، علمدار خیمه هاست ،و کسی جرئت نمی کند به خیمه هایی حمله کند که علمدارش غیرتِ حیدری دارد ، بمیرم برای دل حسین که بعد از ندای "اخاک ادرک اخاک" برادرش به میدان رفت . 

آخر شنیده ایم تفریحشان این بود که هنوز که حسین جان  در بدن داشت ، نشان میدادند که میخواهند بر خیمه ها حمله کنند . 
شاید بزرگترین اضطراب  حسین در جنگ ، خیمه ها بود ، خیمه هایی که دیگر عباس را نداشتند ، دیگر یَل حیدری را نداشتند .  

و  دختران و زنان پاکی که حیای فاطمی یشان  ، اضطراب خیمه و میدان جنگ را چند برابر می نمود . 

همین است روضه خلاصه ای که هی در ذهنم  با این واژه مرور میشود این روز ها : 

خیمه های بدون علمدار 

خیمه های بدون علمدار 

خیمه های بدون علمدار 

 

 

پوریا نوشت : رفقا این روز ها خیلی برایم دعا کنید  ؛ سخت  محتاج دعای شمام ، سخت محتاج اینم که فاطله بگیرم از این تجملات بیهوده دنیوی ، از این شهوت های ذهنی ِ پوچ کثیف ، نمیدانم در هیئت ها برای حسین گریه میکنم یا برای خودم که تو را چه نشستن پای این  روضه ها !! ، تو را چه به فریاد ندای یا حسین ،   سخت محتاج دعایتان هستم 

 



[ شنبه 94/8/2 ] [ 4:47 عصر ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه