سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

بسم الله الرحمن الرحیم 

توجه : تیتر بسیار بد انتخاب شده و قطعا " به عده ای توهین شده ، اما این نوشته ، هیچ هدفی مبنی بر تاثیر گذاری دنبال نمیکند ؛  تاثیر گذاری باشد برای نوشته های بعدی . 

از نگاه نامحرم میگفت و گناهانش ،  سعی در عوض کردن دختر بی حجاب فامیل داشت  ، از بی حجابی های جوانان و سستی اعتقادات کشورش رنج میکشید ، کانال های مجازی و عکس هاو فیلم هایی که در این محیط ها برایش می آمد آزارش میداد ، به دخترک میگفت حیف جوانیت است ، حیف این زیبایی ها که برای هوس رانان ارائه کنی .

سعی داشت توهین های دختر به حج را در مورد فاجعه منا پاسخ بدهد ، وقتی شبهات را میخواد ،  مطالعات و اطلاعاتش اذیتش میکرد،  میدانست که رفیق هایش اطلاعاتی غلط را در تمام گروه های مجازی نشر میدهند ؛ احساس میکرد دارند خدا را میزنند ، دلش برای دینش میسوخت .   

نگاهش به عکس های پروفایل دخترهای بی حجاب خیره می ماند . افسوس حس همیشگی اش بود . 

اما دختر بر این باور بود که بهشت زوری نمی شود .  دختر میخواست حالش رو بکند ، بیخیال، واژه همیشگی اش بعد کلی بحث بود .

اما این طرف بحث ، دوست داشت دختر را قانع بکند ، اما هر چه میگفت تهش میرسید به سد بیخیال و بهشت زوری نمیشود و شما عقب مانده اید . 

 

تهش که عصبانی میشد کافی بود یکبار کمی  از عصبانیت به دختر توهین کند ، دختر دیگر آن توهین را رها نمی کرد ؛ تمام باور های او را با یک توهین به تمسخر میگرفت . 

تویی که حرف از اسلام میزنی  ، باید بفهمی نباید  اینگونه توهین بکنی .  

خسته شده بود ، همه جایش درد میکرد ، سر درد شدید کلافه اش کرده بود  . 

 همسرش جواب آزمایش ها را از آزمایشگاه گرفت . فشار خونش بالا بود ، کلیه اش سنگ می ساخت و  دکتر گفته بود قلبش حتما " باید عمل شود . 

و دختر قرار بود امشب با دوست پسر هایش در  استخر پارتی مهسا ، خوش بگذراند . 

و  فردای آن روز او هنوز هم برای بهشت زوری آن دختر ، داشت دنیای خودش را جهنم میکرد .

 

 

پ.ن : درد نوشت  

 

 

 



[ چهارشنبه 94/7/15 ] [ 11:27 صبح ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه