سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

هنوز  مدتی کوتاهی گذشته است !

هنوز چند وقتیست که نعمت عالمیان چشم هایش را بر این دنیا بسته است  !
و شاید از شرم زمین کمی کاسته شده است که بر زمینی که این فجایع رخ میدهد پیامبر نیست ..

 علی ,علی منشانه , همچون پدری دلسوز  بار دیگر یتیم نمیکند امت را !
بچه هایش را ترک نمیکند ....
حیدر پس از این که خط میزنند نامش را از ولایت بر مسلمین
ُسکوت میکند تا فرزندانش به جان هم نیفتند ...
از حق پدریش میگذرد تا فرزندانش در اسایش زندگی کنند ....

 چقدر حیدر با محبت است !  چه پدر دلسوزی است این حیدر ...

 واقعه غدیر با تمام اوج و عظمتش فراموش میشود !
فراموش که نه ! از یاد بیرون میشود .. !

 اما این فرزندان ناسپاس امت که روزی نعمت عالمیان را  در ایام بیماری متهم کرد ند به یاوه گویی !
پای فشاری میکنند در وقاحت !
در لجن گناه  فرو میروند .....  چشم هایشان را میبندد

 خانه ی میراث های  گرانبهای پیامبر برای خودشان را به اتش میکشند !
فراموش میکنند  کلام پدر دلسوزشان را ...انی تارک فیکم الثقلین 
اتش به مالشان میزنند !

ریسمان خصم بر دستان حیدری میبندند که کلی دلسوزی برایشان کرده !
کسی که پدر کل امت است ....

ماجرای در و دیوار را هم بگذار نگویم !...
حتی دست های گنه کار من هم شرم دارد از فشار دادن دکمه های کیبرد برای تایپ این واقعه شرمگین ..



چه حجتی تمام میکند  ان شب زهرا ...  دختر بهترین عالمیان ....
با حجتش طوفانی به پا کرد.....در شب نحس اسمان و زمین

ان زمان که گفت میدانید  که من دخت  پیامبرم؟!
و  ...
و....
تایید کردند دخت پیامبر است ... و اتش زدند خانه را ... و بعد هم که ماجرا را میدانی ...

شاید زهرا بعد ها دید .. که در عاشورا موقع قتل فرزندش  حسین .... قاتلانش میگفتند تو را می کشیم با این که میدانیم تو بر حقی ...





 ان  ها عادت کرده بودند به کشتن ادم خوب ها ...



[ یکشنبه 92/10/15 ] [ 12:32 عصر ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه