سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

هوا خیلی گرم بود ...
کلاس هایمان شروع شده بود ..

طبقه بالا مدرسه را داشتند برایمان می ساختند .. برای همین موقت باید تابستان را در کلاس های گرم...نه ..جهنم میگذراندیم ..
در همین احوالات بود ... که زمزمه رسیدن  ماه رمضان در حرف ها پیچید ..
این سخن برایمان بسیار سخت بود .. در ان هوای گرم کلاس ها و رفت و امد و ...
بالاخره اومد , و با اولین الله اکبر  , اولین روزه رو گرفتیم ..
خیلی بهمون سخت گذشت , حداقل برای من اینطور بود .. با این که روزه مطابق طبعم نبود .. اما این بیت منو  سر ذوق می اورد ..
همین بیتی که میگه : بر همه اهل ان زمین به مراد .. گردش دور اسمان بینی ...
مطابق طبعم نبود , اما تحمل میکردم برای این که میدونستم یکی اون بالا هست که داره امتیازا رو پخش میکنه .. که کی بخاطر عشقش پا رو طبعش میزاره ..
برنامه ماه عسل شروع شده بود .. با این که اجرای علی ضیاء خیلی بهم چسبیده بود .. اما با اجرا علیخانی هم کم کم ارتباط بر قرار کردم .بغض های قشنگی رو بهمون هدیه میداد , بغض هایی همراه با تامل , اندیشه و مهربانی و دوستی که خاص برنامه وزین ماه عسل بود .
از ماه رمضون یه مدت گذشت تا به الان .. الانی که زمزمه تمام شدن ماه رمضان است ...
احساس میکنم چقدر زود دارد میگذرد ..
یادش بخیر انگار چند روز پیش  بود که با معشوقمان عشق بازی کردیم در شب قدر .. چقدر لذت بخش بود وقتی گروهی می نشستیم و مقابلش گریه میکردیم برای ادم شدن برای درست شدن چقدر زیبا بود وقتی قسم ها را داده بودی , و میگفتن حالا وقتش است که بگویی  الهی العفو ...
چقدر این الهی العفو گفتن ها بهمان می چسبید .. چقدر بعد مراسم شادمان بودیم ..
اکنون به پایان ماه رمضان رسیدیم ..
سخت اندوهگینم , احساس میکنم انطور که باید از ماه رمضان استفاده نکردم ..احساس میکنم طلا ها را گذاشته بودند و من ذغال برداشت کردم ...  در روز هایی که شیطان را خدا برای ارامش من و به زنجیر کشید من خود کلیدش را اوردم و بازش کردم ...
دلم برای تمام اتفاق های خوب ماه رمضان تنگ میشود ..
برای سفره های افطار , سفره های سحر ... مهمانی ها.. دعای سحر , .... ربنا ... شب قدر ...سحری های نذری .. ماه عسل .... حتی برای ان صدایی که میگوید فقط دو دقیقه مانده تا اذن صبح .. و خیلی اتفاق های قشنگ دیگه...
دلم برای تمامشان تنگ میشود  .. و پایان این همه خوبی ها خیلی سخت است ..
کامم تلخ است ..خیلی تلخ است اما باز هم خدا را شکر , خدای حکیم من بازهم برای شیرینی کامم در پایان هم برنامه دارد ..
اری  عید فطر .. روزیست که میخواهی تلخی پایان این مهمانی را بر بندگانت شیرین کنی ..
و چقدر خدایم تو مهربانی ... چقدر من را شرمنده میسازی مقابل خودت ..چقدر شرمنده ام مقابل مهربانی های بی کرانت  ...
از همان لحظه که سخنت را خواندم که گفتی : نحن اقرب من الیه حبل الورید ..
فهمیدم تفسیر این جمله را  که تو چقدر به من نزدیک و من چقدر از تو دورم ..


 



[ چهارشنبه 92/5/16 ] [ 12:21 عصر ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه