سفارش تبلیغ
صبا ویژن

حرف هایی از زبان منطق و احساس

دست نوشته های سیاسی ، اجتماعی، فرهنگی و داستانی من

 

صحبت های زیبایت را شنیدم , داشت به اخرش نزدیک میشد  میدانستم , مطلب زیبایی برای پایان , گفته های بی نظیرت داری اما ... 

 باید اعتراف کنم , حرف هایت زیبا نبود , !!!  


گفتی :خطابه اخری هم  عرض کنم خطاب  به مولایمان و صاحبان حضرت بقیه الله , ارواحنا فداه ...


تمام مجلس یک صدا صلوات فرستادند , و بلند شدند و دست بر سر گذاشتند 

نمیدانم چرا , ولی از طرز گفتنت اشک ها داشت سرازیر میشد , یغض گلو ها را میفشرد 

شروع کردی ...  با ارامش ...با بغض 

 

ای سید ما ای مولای ما 


صدای گریه ها کم کم به گوش میرسید 

 

ما انچه باید بکنیم , انجام میدیم , انچه هم باید گفت گفتیم و خواهیم گفت ..


صدایه گریه کمی بیشتر شده است , تو گفتی و نشنیدند , تو انجام دادی و ما انجام ندادیم 

 

من جان ناقابلی دارم 


صدای گریه بلند شد ,تو جانت ناقابل است , پس جان ما چیست ,؟؟ اگر جان تو ناقابل است , چرا ما  به جانمان اینقدر دل بستیم .. 

سکوت کرده ای تنها صدای گریه به گوش میرسد با ارامش خاص خود ادامه میدهی .. گویی باز هم باید اتش بگیریم 

 

جسم نا قصی دارم ..,


صدایت میلرزد ... 

اینبار گریه ها , خیلی بلند به گوش میرسند , گویی موج جمعیت از سوز حرفت اتش گرفت 

 

اندک ابرویی دارم که اینو هم خود شما به ما دادین 


چقدر راز و نیازت دلنشین است  , چقدر زیبا سخن میگویی با مولایت , چقدر با تواصع , اندکی از غرور های کاذب  ما , در حرف هایت نیست 

 

همه ی این ها را من کف دست گرفتم , در راه این انقلاب در را اسلام فدا خواهم کرد ,این ها هم نثار شما باشد


اری به واقع تو وظیفه ات را خوب انجام میدهی , ولی ماییم که غافلیم , غافل 

باز هم سکوت میکنی , شاید هضم حرف هایت کمی سخت است ... ادامه میدهی ..

 

سید ما , مولای ما , دعا کن برای ما .. 


و همه  جمعیت شاید در دل هایشان  میگفتند دعا کن برای ما , برای بصیرت ما , 

 

صاحب ما تویی , صاحب این کشور تویی , , صاحب این انقلاب تویی 


شاید میخواهی یاداوری کنی با کار هایمان  دل چه کسی را اتش زدیم , دل صاحبمان را , شاید میخواهی به ما دوباره یاداوری کنی نمک خوردیم و نمک دان شکستیم , شاید دوباره میخواهی یاداوری کنی صاحبمان کیست .

 

پشتیبان ما شما هستی ...  , ما این راه را ادامه خواهیم داد , ... با قدرت هم ادامه خواهیم داد , از این راه ما را با حمابت خود , با دعای خود , با توجه خود پشتیبانی بفرما 


و امید دادی , به صاحبی که پشتیبانمان است , بار دیگر یاداوری کردی چه پشتیبان محکمی داریم, بار دیگر , هدفمان را بازگو کردی , و چه دعا یی زیباتر از دعاهایی , که به زبان تو از مولایمان خواسته شود 

حال موج جمعیت , با چشمانی پر از اشک , با فکر هایی باز , شعار میدهند , خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست , نمیدانم چرا ولی رگ های منم مور مور میشد , شاید حس میکردم خونم اگر قرار باشد هدیه شود , محبوب ترین کس برای هدیه دادن تویی , خون های رگ گردنم نیز داشت شهادت میداد به ان شعار زیبا , اری اقای من , سید علی الخامنه ای ,خونی که در رگ ماست هدیه به رهبر ماست ....

 

اری باید اعتراف کنم , حرف هایت زیبا نبود , چیزی فراتر از زیبا بود , شاید میتوان گفت حرف هایت شبیه حرف های نایب امام زمان بود ..

 


پ.ن: حرف هایی که به صورت بلد نمایش داده شده حرف های رهبری است در حماسه نه دی 

پ.ن: حرف های اخر رهبر رادر گوشیم فایل صوتیش را دارم , سعی کردم حرف ها را کم و زیاد نکنم.

پ.ن: حستون رو بگین .. 

 

 

 

 



[ شنبه 91/10/9 ] [ 9:3 عصر ] [ پوریا ]

نظر

مجله اینترنتی دانستنی ها ، عکس عاشقانه جدید ، اس ام اس های عاشقانه